پایان شیوه گذشته ارکسترداری و آغاز تولدی دیگر؟

دیگر ماجرای زشت آنچه در اجرای ارکستر سمفونیک تهران در شامگاه سوم بهمن در تالار وحدت روی‌داده هرچند هنوز تازه است، اما نیازی به تعریف مجدد ندارد. چراکه نه‌تنها بر ناامیدی می‌افزاید بلکه انتقال‌دهنده انزجار نیز هست. انزجار از سقوط اخلاق آن‌ هم بر صحنه اجرای موسیقی جدی. اما این اتفاق عجیب و بهت‌برانگیز نیاز به واشکافی و بررسی مجددی دارد تا چنانچه مدیران زیرمجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد می‌خواهند تغییری در شرایط ارکسترها ایجاد کنند به آن بیندیشند و به این موارد دقت کنند و البته علاقه‌مندان ارکستر سمفونیک تهران نیز ریشه‌های آن را شناخته و تغییرات جدیدی را که مدیران بنیاد رودکی ضمن عذرخواهی از رویداد حادث‌شده وعده آن را داده‌اند بهتر ارزیابی کنند که تا چه میزان می‌تواند محقق شود.

بیتا یاری

هنگامی‌که مرزهای بی‌اخلاقی و بی‌حرمتی درنوردیده شد چه می‌توان کرد و چه می‌توان گفت؟ بلافاصله اعلام تأثر و عذرخواهی و برائت جستن، نیاز جدی برای کاستن از حاشیه بحران ماوقع است؛ اما در مواجهه با شکستن قبح مرزهای اخلاقی فروریخته چه باید کرد؟ و آیا می‌توان آب‌رفته را به جوی بازگرداند؟ و پرسش مهم‌تر آن است که چرا باید به‌جایی برسیم که با چنین مواردی مواجه شویم؟ آیا آنچه به تلخی رفته، ماحصل چندین و چند سال ارکسترداری با سیاست فعلی رهبران مهمان و هزینه نکردن برای ارکسترها نیست؟ آیا این همان عاقبت نساختن ارکسترها و عقب نگه‌داشتن ارکستر سمفونیک تهران، متعلق به تمام ایران، از اشل جهانی آن نیست؟

مصلحتی که تنش ساخت

چه صحبت‌های منوچهر صهبایی در خصوص دلایل از ایران رفتن شهرداد روحانی واقعیت داشته باشد چه نداشته باشد، ما را به این فکر فرومی‌برد که اگر آنچه تنش آفرید حقیقت دارد چرا با مصلحت‌سنجی، چیز دیگری به‌صورت رسمی اعلام ‌شده است؟ و اگر حقیقت ندارد چرا جلو بیان چنین سخنان هرزی که در تمرینات نیز گفته‌ شده همان ابتدا گرفته نشده است؟ و اگر حقیقت دارد در برابر دروغ‌گویی‌ها چه باید گفت و چه واکنشی باید داشت؟ آیا این تحمیل شرایط ناامیدی به مخاطب آچمز شده موسیقی کلاسیک ایران نیست؟

چرا گزیدگی دوباره از یک سوراخ؟

هنگامی‌که بنیاد رودکی نام منوچهر صهبایی را به‌عنوان رهبر جایگزین ارکستر سمفونیک تهران به‌جای شهرداد روحانی برای برنامه دو شب کنسرت در تاریخ سوم و ششم بهمن‌ماه اعلام کرد، آیا سوابق صهبایی را نیز در نظر داشت؟ و یا فراموش کرده بود که ارکستر سمفونیک تهران را به چه خفت و آبروریزی‌ای در اجراهای اروپا در بهار سال 88 انداخته بود؟ همان وقایعی که باعث تعطیل شدن ارکستر سمفونیک تهران در دولت دهم شد. ازاین‌رو انتخاب منوچهر صهبایی توسط بنیاد رودکی از ابتدا اشتباه بوده است و می‌بایست مدیرعامل بنیاد رودکی بیش از همه برای بی‌حرمتی‌ و تنشی که ایجاد شده است عذرخواه باشد و برای همیشه نام شهرداد روحانی و منوچهر صهبایی را از رهبری ارکسترها خط بزند. چراکه این دو نشان دادند که نه‌تنها سابقه‌ای در خارج از کشور برای رهبری ارکستر سمفونیک معتبری نداشته‌اند بلکه صلاحیت اخلاقی آنها نیز همانند سوابقشان قابل‌اعتنا نیست. در حقیقت انتخاب هر دو آنها بی‌حرمتی به موزیسین‌های خبره کشورمان و اهالی موسیقی جدی بوده و هست. 

فکر اساسی ساختن ارکستر سمفونیک تهران در اشل جهانی است. و برای این کار نیز باید به کسانی اندیشید که علاوه بر سوابق تحصیل در رشته رهبری ارکستر، رزومه فیک ندارند و در هدایت و رهبری ارکستر سمفونیک‌های جهان سوابق جدی داشته‌اند. سوابقی روشن و قابل استناد

فرصت تصمیم‌گیری برای ادغام هر دو ارکستر

حالا با آنچه روی داد و ازآنجایی‌که با احتمال قریب‌به‌یقین دیگر، شهرداد روحانی چه به دلیل مسائل ناگفته چه به لحاظ بیماری از ایران رفته باشد به ارکستر سمفونیک تهران بازنخواهد گشت فرصت خوبی است که برای این ارکستر به همراه ارکستر ملی که در 10 ماه گذشته بلاتکلیف و بدون رهبر بوده تصمیم‌گیری عاجلی شود، تصمیمی برای ادغام هر دو ارکستر در یک ارکستر به نام ارکستر سمفونیک ملی ایران. پیشنهادی که علی رهبری در سال 94 آن را مطرح کرد، اما معاونت هنری وقت که دیگر برای اهالی موسیقی شرح نتایج مدیریتش بر هنر و فرهنگ کشورمان اظهرمن الشمس است بدان روی خوشی نشان نداد تا در بر همان پاشنه معیوب ارکسترهای فشل دولتی علی‌رغم نداشتن بودجه بچرخد. 

آیا درس عبرتی خواهد شد؟

آن روزی که شورای ارکسترها به انتخاب معاونت هنری وقت در اردیبهشت سال 95 بدون رضایت مدیر هنری و رهبر ارکسترهای ملی و سمفونیک تهران انتخاب و در رأس تصمیم‌گیری بنا به درخواست معاونت هنری وقت دخالت داده شدند به هویت فنی و مستقل ارکسترهای ایران شلیک شد و رهبران هر دو ارکستر با حالت قهر ناشی از بی‌احترامی از ارکسترها رفته و استعفا کردند؛ همان روز می‌شد تصور کرد که این تن زخمی بعد از چندی بر زمین بیافتد. حالا همان روز است. ارکستر ملی که از ابتدای سال 98 هیچ فعالیت جدی‌ای نداشته و بدون رهبر مانده و حالا ارکستر سمفونیک تهران نیز به روزگار رهبر اجاره‌ای رسیده. این ماجرا نشان داد که دامنه اشتباهات به هم زنجیرشده و پیوسته است و از آنچه در گذشته صورت گرفته تا امروز بر اساس اشتباهات مدیران ناکارآمد بوده و بس. آیا این اتفاق‌ فضاحت‌بار درس عبرتی خواهد شد تا یک‌بار برای همیشه فکری اساسی برای ساختن دو ارکستر شود و پایان ارکسترداری با این شیوه کج‌دار و مریز باشد؟ 

اشتباه بزرگ: اجرای بدون رهبر 

هنگامی‌که سخن از نداشتن ساخت و نظام ارکستر در ایران می‌شود برخی انگشت حیرت از تفاوت آنچه باید باشد با آنچه فعلاً هست به دهان می‌گیرند و با شگفتی می‌پرسند پس چگونه در ایران ادعای ارکسترداری می‌شود آن‌هم زمانی که اصول ابتدایی ارکستر رعایت نشده؟ هر ارکستر دائمی علاوه بر رهبر دائم دارای یک رهبر همیشه ذخیره است که اگر چنانچه اتفاقی برای رهبر اصلی پیش آید او بتواند برنامه بلیت‌فروشی شده را هدایت کند. این رهبر ذخیره می‌باید آن‌چنان لایق باشد که در جایگاه نفر دوم رهبری ارکستر قرار گیرد. چنانچه در ارکستر سمفونیک تهران هم این ساختار اصولی وجود داشت ارکستر مجبور به تحمل صهبایی نمی‌شد و همچنین در پارت دوم نیز بدون رهبر چیزی را اجرا نمی‌کرد.

اشتباه بزرگ رویداد شب حادثه این بود که ارزش وجود همیشگی یک رهبر را زیرسوال برد آن هنگام که بدون حضور رهبر پارت دوم را اجرا کردند. ضمن آنکه برای مخاطبان نیز با مدل فیک ارکستر سمفونیک روبرو شدند و اجرایی غیرحرفه‌ای را تماشا کردند.

نبودن یک مدیر تصمیم‌گیرنده در زمان حادثه 

در زمان اتفاق گویا هیچ مدیر صاحب‌منصب کار بلدی در سالن حضور نداشته که مانع ادامه اجرای برنامه به علت زشتی اتفاقات رخ‌داده شود. مدیری که برای موسیقی حرمت بگذارد و به مخاطب و نوازندگان ارکستر هم اهمیتی فوق‌العاده بدهد. که اگر چنین وجودی در آن شب درصحنه حاضر بود به احترام به مخاطب و نوازندگان و رهبر قبلی ارکستر دستور به تعطیلی اجرا می‌داد و مخاطبان را به نمایش موسیقی کلاسیک وادار نمی‌کرد و برنامه محترمانه ادامه نمی‌یافت. نه اینکه کنسرت مایستر حرفی بزند و بعد وادار به اجرا بدون رهبر ارکستر شوند. این مشکل نیز از فقدان نظام و ساختار ارکستر دلالت دارد.

کشت باد و برداشت توفان

شهرداد روحانی زمانی که در بهار سال95 به تحریک عده‌ای که همگی می‌دانیم چه کسانی بودند و البته در دوران پر تباهی معاونت هنری وقت علی مرادخانی به شب‌نامه نویسی علیه علی رهبری پرداخت و به وزیر ارشاد نامه‌ای سخیف و سراسر توهین نوشت تا بلکه با این شیوه علی رهبری را از جایگاه رهبری ارکستر سمفونیک تهران پایین بکشد و از چشم‌ها بیندازد و خود بر صندلی او بنشیند؛ آیا نمی‌دانست که دارد باد می‌کارد؟ او حالا چنان زشت به تمسخر گرفته‌شده و از صندلی رهبری ارکستر سمفونیک تهران که به‌ناحق و توسط مدیران وقت دولتی بر آن نشسته بود کنار رفته که می‌گویند فرار کرده است. خودکرده را تدبیر نیست آقای روحانی. لطفاً اکنون توفان درو کنید و از همان دست که داده‌اید از همان دست نیز بگیرید.

تحمیل خفت و ناامیدی به اهالی موسیقی

تحمیل خفت پنجشنبه‌شب به جامعه موسیقی ماحصل آن تصمیمی بود که معاونت هنری وقت در کنار گذاشتن علی رهبری از رأس امور فنی و هنری ارکستر سمفونیک در سال 95 گرفت و شورایی را خودخواسته به ارکستر سمفونیک تهران تحمیل کرد تا برنامه‌های هنری آن را بررسی کنند! کسانیکه سابقه نوازندگی ساز کمانچه، آواز ایرانی و موسیقی پاپ داشتند باید در تصمیمات و کارهای علی رهبری با آن دانش و تجربه بی‌رقیب بین‌المللی در حوزه رهبری موسیقی کلاسیک، نظر فنی جهت تأیید می‌دادند. هرچند که همگی می‌دانیم این شورا برای آچمز و مأیوس کردن علی رهبری تشکیل شد و بعد از آن دیگر هرگز نامی از آن به میان نیامد. اما این شیوه مدیریت همان بالادست ساختن نالایق‌ها بر اهل‌فن بود. همان شیوه معروفی که به شیوه آقا محمدخان قاجار پهلو زده و اکنون نتیجه شورای تحمیلی به ارکستر سمفونیک علی رهبری ظاهر شده است. ناکارآمدی و بی‌لیاقتی مدیران، علاوه بر تحمیل خفت و ناامیدی به ارکستر و نوازندگان، پس‌رفت ارکستر در این چهار سال گذشته را نیز موجب شده. چراکه برگزیدن شهرداد روحانی که تخصصی در حوزه موسیقی کلاسیک نداشت و بیشتر در حوزه موسیقی امبینت و پاپ فعالیت کرده بود زیبایی‌شناسی خود را که ناشی از موسیقی پاپ بود به ارکستر سمفونیک تهران تحمیل کرد و آن را به قهقرا برد.

فکر اساسی

اقدام‌های فوری و کوتاه‌مدت چاره کار نیست. اقدام فوری بنیاد رودکی در جایگزینی اجرای یکشنبه ششم بهمن‌ماه به رهبری بردیا کیارس، بیشتر از آنکه کاری برای درست کردن اشتباهات و خطاهای غیرقابل‌جبران گذشته باشد اشتباه دیگری بر آنها می‌افزاید. بنیاد رودکی باید برای رهایی از مخمصه ارکسترها فکر اساسی کند و به دنبال داروی مسکن کوتاه‌مدت نرود. فکر اساسی اراده و عزم جدی برای ساختن ارکستر سمفونیک تهران در اشل جهانی است. و برای این کار نیز باید به کسانی اندیشید که علاوه بر سوابق تحصیل در رشته رهبری ارکستر، رزومه فیک ندارند و سوابق جدی در هدایت و رهبری ارکستر سمفونیک‌های جهان داشته‌اند. سوابقی روشن و قابل استناد.

راه‌حل: انتصاب رهبر شایسته‌ مادام‌العمر

برخی دلسوزان اهالی موسیقی به درستی پیشنهاد انتصاب رهبری شایسته برای ساختن ارکستر سمفونیک تهران را می‌دهند. تنها در صورتی که مجموعه بنیاد رودکی و وزارت ارشاد به گزینه‌ای حرفه‌ای، دارای کارنامه‌ روشن و برخوردار از تجربه و اعتبار بین‌المللی بیندیشند می‌توانند ارکستر قوی‌ای همانند یک ارتش مقتدر بسازند. لازمه ساختن و باروری چنین ارکستر قوی و توانایی شرایطی را ایجاب می‌کند ازجمله:

1- سپردن رهبری دائم ارکستر به همراه مدیریت هنری و فنی مادام‌العمر به فرد گزیده.

2- اعطای اختیار تام در کلیه امور ارکستر و نوازندگان و برنامه‌های اجرایی ارکستر به رهبر ارکستر.

3- تصویب حقوق کارکنان و نوازندگان ارکستر به‌عنوان کارمندان دولت با سطح حقوق بالاتر از اشل کارگری و روزمزدی و یا ساعتی به‌صورت ماهانه با عقد قرارداد کار به‌صورت سالانه و موظف بودن وزارت ارشاد به پرداخت ماهانه آن بدون تعویق.

4- اولویت دادن به نظر رهبر دائم در انتصاب اعضای شورای مشورتی ارکستر و کارکنان همکار جهت رتق‌وفتق امور ارکستر از کارهای خدماتی و اداری و مالی تا ...

5- تغییر مدیریت‌های بنیاد رودکی، دفتر موسیقی و معاونت هنری و مجموعه وزارت ارشاد هیچ دخلی به رهبر ارکستر و زیرمجموعه آن نداشته باشد.

6- عدم دخالت در کار رهبر ارکستر و زیرمجموعه‌ها چه از مجموعه وزارت ارشاد و بنیاد رودکی چه از محافل بیرون و نفرات مشورت‌دهنده و یا زیرمجموعه.

در غیر این صورت هر تصمیمی که بنیاد رودکی و مدیران زیرمجموعه معاونت هنری وزارت ارشاد برای ارکسترها بگیرند تنها از روی بی‌کفایتی جهت شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و به شیوه انجام باری به هر جهت خواهد بود نه حل مسائل گسترده و دامنه‌دار ارکسترها که از سال‌ها پیش تاکنون با آن دست به گریبان‌اند.