مهدی بهلولی، آموزگار و کنش‌گر صنفی

بی‌گمان همه ما تاکنون بسیار درباره «کیفیت» بالای آموزش در مدرسه‌های خصوصی شنیده‌ایم. گفته می‌شود که در این مدرسه‌ها، شمار دانش‌آموزان کلاس از مدرسه‌های دولتی کمتر و بین ۲۰ تا ۲۵ نفر است و نظارت آموزگاران و کارگزاران اجرایی مدرسه بر دانش‌آموزان، بیش از مدرسه‌های دولتی است. در مدرسه‌های خصوصی، مشاور آموزشی وجود دارد و عملکرد دانش‌آموزان را بررسی می‌کند. از آموزگاران خوب و برتر بهره گرفته می‌شود و به ویژه برای درس‌های مهمی همچون ریاضی، کلاس و ساعت اضافه درنظر گرفته می‌شود. پیوند میان خانه و مدرسه، استوار و نزدیک‌تر است و پدر و مادران بیشتر در جریان کار و عملکرد بچه‌های خود در مدرسه قرار می‌گیرند. اینها و برخی ویژگی‌های دیگر، همه دست‌به‌دست هم می‌دهند تا دانش‌آموزان مدرسه‌های خصوصی، در آزمون‌های پایانی، آزمون‌های هماهنگ کشوری، آزمون‌های المپیاد و به ویژه در کنکور ورودی دانشگاه‌ها، نتیجه بهتری از دانش‌آموزان مدرسه‌های دولتی به دست آورند.

گذشته از درستی یا نادرستی این ادعاها، که بی‌تردید برخی از آنها به ویژه در بخش بزرگی از مدرسه‌های خصوصی ضعیف و متوسط نادرست هستند، بحث اصلی به این برمی‌گردد که این مدرسه‌ها، «کیفیت» آموزش را درنهایت با نمره بالا و شمار قبولی دانش‌آموزان خود در آزمون‌های گوناگون تعریف می‌کنند. خصوصی‌سازی آموزش‌وپرورش پیوندی سخت دارد با آزمون‌گیری و رقابت و آموزش کیفی را آموزشی می‌داند که در آزمون‌ها، کامیاب است. پایه‌گذاران، سرمایه‌آوران و کارگزاران یک مدرسه خصوصی(پولی)، برای جذب مشتری، نیاز به کارنامه و ارائه بیلان کار موفق خود دارند؛ از همین روست که بر آزمون، نمره و درصد قبولی تاکید فراوان می‌کنند و برای اثبات کامیابی خود به آنها متوسل می‌شوند. یک سرمایه‌گذار آموزشی نمی‌تواند ۱۲سال شکیبایی کند تا پس از ۱۲سال، از یک کودک کوچک، دانش آموخته و شهروندی اخلاق‌مدار، آزاداندیش، آشنا با سنجشگرانه اندیشی، آشنا با حقوق بشر و آشنا با حقوق و وظیفه‌های شهروندی بسازد.

او به دنبال بازگشت هر چه زودتر اصل و سود سرمایه خود است. بنابراین بیش از شاخص‌های کیفی بر شاخص‌های کمّی تاکید دارد. خصوصی‌سازی آموزش وپرورش را باید در میان یک بسته از سیاست‌های آموزشی همبسته دید؛ بسته‌ای که در آن کمّی‌سازی آموزش، آزمون‌گیری، نمره، رقابت و ... جایگاه و نقش مهم دارند و به سیاست‌های بهسازی آموزش، خط و جهت می‌دهند؛ اما از دید بسیاری از فیلسوفان و اندیشه‌وران قدیم و جدید آموزش، هیچ‌کدام از اینها جزء هدف‌های اصلی آموزش‌وپرورش نیست. بنابراین می‌توان ادعا کرد که خصوصی‌سازی آموزش، در نهایت به تحریف معنای آموزش‌وپرورش می‌انجامد. 

آموزش‌وپرورش کیفی، بخش اصلی حق برخورداری از آموزش است و باید چندبعدی نگریسته شود. در آموزش‌وپرورش کیفی هم باید بر فرآیندهای آموزشی و آنچه در درون آن می‌گذرد، نگریست و هم بر دست‌آوردهای کوتاه، میان و بلندمدت. آموزش‌وپرورش کیفی، شناخت سنجشگرانه را در اختیار مردم می‌گذارد و به آنها توانمندی‌ها و مهارت‌هایی می‌دهد که برای ارزیابی، مفهوم‌سازی و حل مسأله‌ها، که در سطحی محلی و جهانی رخ می‌دهند مورد نیاز است. 

نگاه بسته به آموزش که یادگیری را در بروندادهای آموزشی اندازه‌پذیر در شمردن و سواد می‌فهمد، می‌تواند به کنار گذاشتن این بعدهای اصلی کیفیت و  بی‌ارزش شمردن هدف‌ها و مهارت‌های بنیادین و ارزش‌ها و روابطی همچون آفرینشگری، کنجکاوی، سنجشگرانه‌اندیشی، جامعه‌اندیشی، همبستگی، همیاری، خویشتن‌داری، خویشتن‌باوری، پاسخگویی دوسویه، گفت‌وشنود، همدردی، همدلی، دلیری، خودآگاهی، پایداری، رهبری، فروتنی، آرامش، هماهنگی با طبیعت و بنابراین کاستن از دست‌یابی به هدف فراگیر آموزش‌وپرورش بینجامد. در راستای نگرش کیفی، ارزیابی‌های آموزشی باید کل‌نگرانه و سازنده، استوار بر پارامترهای ملی و پاس‌دارنده گوناگونی فرهنگی و زبانی باشند، در همان هنگام که بر سیستم‌ها همچون یک کل، تمرکز می‌کنند و دسترسی به توسعه‌یافتگی را در درگیری فعال آموزگاران، دانش‌آموزان و پدران و مادران جست‌وجو می‌کنند.