گروه حوادث: گردانندگان باند کلاهبرداران تلفنی از داخل زندان هدایت می شدند.  جزییات فعالیت این باندهمزمان با دستگیری 184 تبهکار حرفه‌ای توسط رییس پلیس تهران تشریح شد.

کلاهبرداران تلفنی

چندی قبل ماموران پلیس آگاهی تهران در جریان کلاهبرداری‌های تلفنی به بهانه برنده شدن در مسابقات تلفنی و رادیویی شدند و تیم ویژه‌ای از ماموران اداره 14 پلیس آگاهی تهران برای دستگیری عاملان این فریبکاری وارد عمل شدند. کارآگاهان در گام نخست پی‌بردند که 7 جوان در شهرهای مختلف نقش پولشویی را در این باند دارند.

در ادامه مشخص شد متهم اصلی این باند از داخل زندان با طعمه‎هایشان تماس گرفته و آنها را به بهانه برنده شدن در مسابقه رادیویی و تلویزیونی آنها را پای دستگاه‌های عابربانک کشانده و با دادن کد‌هایی آن‌ها را وسوسه کرده و این در حالی بود که طعمه‌هایشان پول‌هایشان را به حساب آنها واریز می‌کنند.  تجسس‌‎های پلیسی ادامه داشت تا اینکه ماموران در عملیات‌های مختلف 7 پسر جوان که در این باندها پولشویی می‌کردند را شناسایی کردند و در اقدامی غافلگیرانه 7 پسرجوان را که در شهرهای مختلف و تهران دستگیر کردند.

گفت وگو با متهم

امیر 35 ساله که اهل یکی از شهرهای شمالی کشور است ادعا می‎کند از روی بدبختی با این باند همراهی کرده است.

   سابقه داری؟

نه.

   چطور با این باند آشنا شدی؟

از طرف مرد جوانی با فعالیت این باند آشنا شدم و پذیرفتم که همراهی‌شان کنم.

   چرا پولشویی؟

از روی بدبختی. 

   بیکار بودی؟

نه، ولی با این حقوق‌های کم کاری نمی‌توان کرد و اگر شما هم بودی و در برابر این پول‌هایی که از این راه به حسابت می‌آمد وسوسه می‌شدی و می‌پذیرفتی که پولشویی کنی.

   دیگر همدستانت را می‌شناسی؟

نه، هر کدام اهل یک شهر هستیم و هیچ کدام همدیگر را نمی‌شناختیم.

   متهمان اصلی را می‌شناسی؟

نه، این باند به صورت رابطه‌ای کار می‌کند و هیچ کسی را نمی‌شناسید و تنها پول‌ها را پس از برداشت در اختیار بالاسری‌ها قرار می دادیم.

   روزی چقدر پول به حسابت واریز می‌شد؟

بین 3 میلیون تا 5 میلیون تومان.

   چقدر سهم شما بود؟

من روزی 300 تا 500 هزار تومان برداشت می‌کردم.

   اگر کل پول را برداشت می‌کردی و به حساب بالا سری‌ها نمی‌ریختی چه اتفاقی می‌افتاد؟

سود کمی به دست می‌آوردم و اگر این کار را نمی‌کردم به سراغمان می‌آمدند.

   حرف آخر؟

من از روی بدبختی این کار را کردم و از همان اول هم می‌دانستم دستگیر می‌شوم ولی مجبور بودم و وسوسه شدم.

دزد عاشق‌پیشه

علیرضا 19 ساله سارق جوانی که خیلی زود پای در دنیای اعتیاد گذاشته و به خاطر علاقه‌ای که به دختر جوان داشت در همان سن 15 سالگی با او ازدواج کرد اما حالا به خاطر فرزندانشان یکی از دزدان حرفه‌ای شده است.

   سابقه‌داری؟

سابقه که نه ولی 2 بار دستگیر شدم ولی خیلی زود آزاد شدم.

   به چه جرمی دستگیر شدی؟

گوشی قاپی.

   شغل؟

شغلم دزدی نیست من در سر چهارراه‌ها دست فروشی می‌کردم.

   ازدواج کردی؟

بله، 4 سال قبل به دختر جوانی علاقه‌مند شدم و از او خواستگاری کرده و با هم ازدواج کردیم.

   شنیدم بچه هم داری؟

2 بچه دارم که یکی از آنها 3 ساله و دیگری یک سالش است.

   چرا دزدی کردی؟

پول هزینه پوشاک بچه‌ام را نداشتم به همین خاطر دزدی کردم.

   تحصیلات؟

تا کلاس سوم ابتدایی درس خواندم.

   خانواده‌ات مخالف ازدواجتان نبودند؟

تو خانواده ما ازدواج در سن پایین یک رسم است و کسی با این ازدواج مخالفت نکرد، البته خانواده‌ای هم نداشتم.

   خانواده‌ای نداری؟

نه، همه بدبختی من از وقتی شروع شد که پدر و مادرم از هم جدا شدند و من را به حال خودم رها کردند.

   چرا آنقدر زود ازدواج کردی؟

چون همسرم را دوست داشتم.

   شیوه و شگرد دزدی‌هایتان چطور بود؟

هیچی من و با یکی از دوستانم سوار بر موتور در خیابان‌ها پرسه می‌زدیم و در فرصتی مناسب دست به گوشی قاپی می‌زدم.

   چه مدت دزدی کردی؟

یک ماه سرقت کردم و دیگر ادامه ندادم.

   چطور دستگیر شدی؟

با پسردایی‌ام را دستگیر کرده بودند که او پس از دستگیری مرا هم لو داد.

   پشیمانی؟

من به همه کسانیکه قصد دارند با دزدی هزینه زندگی‌شان را تامین کنند می‌گویم که دست به دزدی نزنند چون آخرش همه دستگیر می‌شوند و جز بدبختی هیچی گیرتان نمی‌آید.

سارق تازه کار

بهادر سارق تازه کاری است که بخاطر بیکاری دست به سرقت زده و ادعا می‌کند پس از آزادی دیگر دزدی نمی‌کند و سرکار می‌رود.

   چند سال داری؟

21 ساله هستم.

   سابقه داری؟

نه، تازه کار هستم و خیلی زود دستگیر شدم.

   به چه جرمی دستگیر شدی؟

اشتباه و بچگی کردم و گوشی موبایل چند نفر را در خیابان قاپیدیم.

   شیوه و شگرد؟

با یکی از دوستانم سوار بر موتور پرسه زنی می‌‌کردیم و دست به سرقت می‌زدیم.

   در کدام مناطق دزدی کردی؟

رباط کریم و چهاردانگه.

   فکر می‌کردی دستگیر شوی؟

بله.

   پس چرا دزدی می‌کردی؟

تازه کار بودم و می‌دانستم ما هم دستگیر می‌شویم ولی چون به پول نیاز داشتم و بیکار بودم دزدی کردم.

   چرا سرکار نرفتی؟

از کار اخراج شده بودم و کاری پیدا نکردم.

   بعد از آزادی هم دوباره دزدی می‌کنی؟

نه، دیگر دزدی نمی‌کنم، توبه کردم.

   پس از آزادی کار پیدا می‌کنی؟

هرکاری باشد انجام می‌دهم، آهنگری می‌کنم.

   اعتیاد داری؟

نه.

   کی دستگیر شدی؟

اوایل همین هفته بود که دستگیر شدم.

   تحصیلات؟

سیکل.

   چرا درس نخواندی؟

درس خوان نبودم و علاقه‌ای نداشتم.

   چقدر پول به دست آوردی؟

از 3 تا گوشی که سرقت کردم فقط 500 تومان به دست آوردم.

   حرف آخر؟

پشیمانم و دیگر خلاف نمی‌کنم.

انرژی درمانی

منصور 62 ساله که یکی از مجرمان قدیمی تهران است که امروز در کار انرژی درمان مشغول است و می‌گوید به خاطر علاقه‌ای که به ایران دارد به خارج از کشور نرفته است.

   سابقه داری؟

سال ها پیش که جوان بودم، یک آژانس مسافرتی داشتم و با جعل مدارک خیلی‌ها را به خارج از کشور فرستادم که در آخر فقط خودم دستگیر شدم.

   به کدام کشورها مسافر می‌فرستادی؟

انگلیس، فرانسه، ایتالیا هرجا که می‌توانستم می‌فرستادم.

   چرا خودت مهاجرت نکردی؟

به کشورم علاقه دارم و هیچ‌ کجا برای من بهتر از ایران نیست ولی خانواده‌ام را به خارج از کشور فرستادم.

   شغل؟

انرژی درمانی می‌کنم.

   بیمار هم داری؟

خیلی‌ها به سراغم می‌آیند و دردهای بدنشان را با انرژی درمانی، درمان می‌کنم.

   هر بیمار چقدر پول می‌دهد؟

من پول نمیگیرم.

   پس هزینه‌های زندگی را چطور تامین می‌کنی؟

یک مغازه کبابی دارم.

   چرا دستگیر شدی؟

نمی‌دانم، برای خودم هم سوال شده است.

   شاکی داری؟

نه، فکر نکنم چون همه تو محل زندگی‌ام مرا می‌شناسند و تاحالا بابت انرژی درمانی کسی به من اعتراضی نکرده است.

ناخواسته دزد شدم

حسین 24 ساله سارق جوانی است که به ادعای خودش در ماجرای سرقت خودرو هیچ پولی به جیب نزده و ناخواسته در ماجرای سرقت به دوستش کمک کرده است.

   سابقه داری؟

نه.

   چرا دستگیر شدی؟

سرقت خودرو.

   شیوه و شگرد؟

در نقش مسافر سوار بر خودروی پراید شدیم که با زور و تهدید راننده را از خودرو پیاده کردیم و سپس خودرو را سرقت کردیم.

   چرا دزدی؟

از روی بدبختی.

   بیکاری؟

نه، سرکار می‌روم.

   به پول نیاز داشتی؟

به خاطر رفیق بازی دزد شدم.

   رفیق بازی؟

بله، یک روز دوستم به سراغم آمد و خواست تا همراهش باشم و با هم تا جایی برویم، وقتی سوار خودروی پراید شدیم نمی‌دانستم ماجرای سرقت است که در میان‌راه دوستم با زور و تهدید راننده را از خودرو پیاده کرد که دیگر نمی‌توانستم با دوستم همراه نشوم و به ناچار دست به سرقت خودرو زدیم.

   خودروی سرقتی را فروختی؟

نه، در کنار خیابان رها کردیم.

   پس چرا سرقت کردید؟

فکر کنم دوستم قصد داشت آن را به یک مالخر بفروشد.

   پولی به دست آوردی؟

نه، خودرو را در کنار خیابان رها کردیم که پلیس آن را پیدا کرد.

   حرف آخر؟

پشیمانم و ناخواسته دست به دزدی زدم.