فرشاد گلزاری

 با گذشت بیش از 3 ماه از روی کار آمدن «جو بایدن» به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهوری ایالات متحده، هنوز بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسائل راهبردی و سیاست خارجی در ابهام سیر می‌کنند. این ابهام اگرچه در زمان دونالد ترامپ به بالاترین حد در تاریخ ایالات متحده و به خصوص در ابعاد سیاست خارجی خود رسید، اما باید گفت که در آن زمان وقوع چنین موضوعی به نوعی ریشه در نگاه و راهبردهای محافظه‌کارانه حزب جمهوریخواه داشت که صد البته ترامپ غلظت این محافظه‌کاری را دو برابر کرد و نتیجه آن شد تقابل با چین و تعلیق روابط با بسیاری از کشورهای دنیا. حالا در زمان بایدن هم شاهد تکرار آن ابهام‌ها هستیم اما این بار با زمان ترامپ کاملاً فرق دارد. ابهامی که در سیاست خارجی بایدن وجود دارد یک ابهام یا کنگ بودنِ محضِ اوضاع و احوال نیست، بلکه سخن از یک ابهام در خروجیِ این سیاست‌ها است. به عنوان مثال همه می‌دانند که در زمان بایدن، سیاست ایالات متحده به نوعی ادامه همان سیاست ترامپ در تقابل با چین است اما تاکتیک‌های آنها به شدت با یکدیگر متفاوت است. ترامپ با وضع تعرفه‌های سنگین به جنگ پکن رفت، اما بایدن در حال ائتلاف‌سازی بین‌المللی و منطقه‌ای علیه چین است که تقویت هند و استرالیا تا بسیجِ اروپایی‌ها علیه این کشور را در دستور کار قرار داده است. دموکرات‌ها بر خلاف ترامپ، در همان ابتدای امر که وارد کاخ‌سفید شدند روسیه را خطاب قرار دادند و حالا با مسکو دست به گریبان شده‌اند اما این پایان ماجرا نیست؛ چراکه ابهام دقیقاً در خروجی این سیاست‌ها و تاکتیک‌هایی است که قرار است از سوی تیم بایدن در جای جای دنیا پیاده شود. برای مثال خبرهای زیادی از خروج نیروهای آمریکایی‌ از عراق و حتی سوریه طی سه ماه گذشته شنیده‌ایم اما خروجی آن بی‌شک مشخص نیست و حتی بسیاری معتقدند که این خروج هزینه‌هایی را در پی خواهد داشت. مشابه این وضعیت را باید در افغانستان مشاهده کرد. کشوری که بیش از 45 سال است که درگیر جنگ با انواع و اقسام جریان‌های داخلی و خارجی بوده و به تعبیر خبرگان سیاسی و کارشناسان امور این کشور، باید آن را «گورستان امپراطوری‌ها» خواند! امضای توافق دوحه در اسفند ماه 1398 میان زلمی خلیلزاد، به طرفیت از دولت ایالات متحده و همچنین ملا عبدالغنی برادر، به طرفیت از طالبان باعث شد تا امیدهای بسیار زیادی در کابل مبنی بر نزدیک شدن به صلح سراسری به وجود بیاید اما واقعیت این است که در این مسیر اختلافات داخلی به شدت افزایش پیدا کرد و از سوی دیگر تنها کسی که خود را برنده این میدان می‌دید، ترامپ بود. او فقط به خروجی این موضوع به عنوان یک دستاورد سیاسی برای انتخابات نوامبر 2020 میلادی فکر می‌کرد و به گواه مشاورانش به خصوص «جان بولتون»، هیچ تصویری از تبعات این توافق و حتی آینده آن در ذهنش نداشت. نکته اینجاست که در داخل افغانستان حدود 50 قومیت متفاوت با مذاهب و گویش‌های مختلف به صورت ریز و درشت وجود دارد و همین مساله به نوعی یک اختلاف بسیار سنگین برای رسیدن به یک پلان کلیِ صلح در این کشور را به وجود آورده است. بر همین اساس است که حالا و هم‌زمان با آنکه آمریکا اعلام کرده می‌خواهد نیروهایش را از افغانستان خارج کند، سوالات بسیار زیاد و البته توأم با ترس در حال مطرح شدن است: چه اتفاقی برای افغانستان می‌افتد؟

حدود دو هفته پیش پایگاه «لانگ وار ژورنال» که اخبار امنیتی و سیاسی افغانستان را پوشش می‌دهد نوشت که افراد شبکه القاعده هم‌اکنون در استان‌های بدخشان، بلخ، فاریاب، کابل، قندهار، کنر، خوست، زابل و غیره حضور فعال دارند و فعالیت‌های آنها زیر چتر طالبان انجام می‌شود

امضای توافق دوحه در اسفند ماه باعث شد تا امیدهای بسیار زیادی در کابل مبنی بر نزدیک شدن به صلح سراسری به وجود بیاید، اما واقعیت این است که در این مسیر اختلافات داخلی به شدت افزایش پیدا کرد و از سوی دیگر تنها کسی که خود را برنده این میدان می‌دید، ترامپ بود

فعال شدن بمب ساعتی

دو روز پیش (سه‌شنبه) ژنرال کنت مک‌کنزی، رئیس فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام)، در نشست کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا درباره قابلیت اطمینان به طالبان به عنوان یک شریک مذاکره برای واشنگتن و دیپلمات‌های افغان به دنبال طرح خروج نظامیان آمریکایی از طولانی‌ترین جنگ ایالات متحده، به شدت ابراز تردید کرد که برای حضار بسیار غافلگیر کننده بود. او در چشم تمام اعضای این کمیته خیره شد و با صدای بلند اعلام کرد: «هنوز معلوم نیست که ایالات متحده دقیقاً چگونه تهدیدات القاعده یا داعش را که پس از عقب‌نشینی به وجود می‌آید، شناسایی خواهد کرد و به آنها واکنش نشان می‌دهد اما برنامه‌ریزان نظامی در حال طراحی گزینه‌هایی هستند که بتوانند مقابل این تهدیدها بایستند». از این سخنان مک‌کنزی اینگونه برمی‌آید که طالبان همچنان با سازمان القاعده در ارتباط است و این به معنای آن است که هر زمانی ممکن است شاهد رخ دادن مجدد واقعه‌ای در ابعاد 11 سپتامبر ولو عمیق‌تر باشیم. آوردن نام داعش در کنار القاعده توسط این ژنرال آمریکایی و قبض و بسط آن به تبعات خروج نظامیان این کشور از افغانستان به خوبی نشان می‌دهد که این بار احتمالاً جنوب شرق آسیا و شبه‌قاره به عنوان یکی دیگر از جغرافیاهایی که قرار است به ویروس ترور آلوده شود، مورد نظر ایالات متحده و سایر تشکیلات‌های بنیادگرای رادیکال قرار دارد. همه می‌دانند که کوه‌های تورابورا به نوعی سمبل حضور اسامه بن لادن که از سوی القاعده یگانه رهبر این سازمان جهانی خوانده می‌شود، بوده است و اساساً پایگاه این جریان افغانستان بوده که در ارتباط تنگاتنگ با طالبان قرار داشته است. حدود دو هفته پیش پایگاه «لانگ وار ژورنال» که اخبار امنیتی و سیاسی افغانستان را پوشش می‌دهد در گزارش خود نوشت که افراد شبکه القاعده هم‌اکنون در استان‌های بدخشان، بلخ، فاریاب، فراه، غزنی، هلمند، جوزجان، کاپیسا، کابل، قندهار، کنر، خوست، لوگر، ننگرهار، تخار، پکتیا، ارزگان و زابل حضور فعال دارند و تمام فعالیت‌های آنها زیر چتر طالبان انجام می‌شود. از منظر دیگر روز سه‌شنبه هم شبکه تلویزیونی الجزیره گزارش داد که یک منبع شورای عالی آشتی ملی افغانستان اعلام کرده که کنفرانس افغانستان در استانبول به دلیل امتناع نمایندگان گروه طالبان از شرکت در آن، به تاریخ دیگری موکول شد. درست است که دلیل این تاخیر هنوز به صورت دقیق مشخص نیست، اما باید توجه داشت طالبان در تاریخ ۱۳ آوریل اعلام کرد تا زمانی که همه نیروهای خارجی از افغانستان خارج نشوند در هیچ کنفرانسی شرکت نخواهد کرد. این بدان معناست که هنوز اطمینانی وجود ندارد که اگر آمریکایی‌ها (اعم از نیروهای رسمی ارتش و پیمانکاران خصوصی همانند بلک واتر یا بلک شیلد) از افغانستان خارج شوند چه اتفاقی رخ می‌دهد اما تمام تحلیل‌هایی که از سوی رسانه‌ها و مطبوعات منتشر شده بیانگر این است که یک بحران عمیق و خطرناک در راه است. حال آنکه بیشترین مرز مشترک در غرب افغانستان با ایران است و باید دید تا چه حد بحران می‌تواند ما را تحت‌‌تأثیر قرار دهد.