فرشاد گلزاری

 طی یک دهه گذشته تحولات خاورمیانه به حدی سرعت گرفت که می‌توان گفت «روندهای بین‌المللی» در این جغرافیا کاملاً دستخوش تغییر شد. پیدایش بهار عربی و تغییرات شگرفِ بنیادین در کشورهایی مانند مصر، لیبی، تونس، یمن، بحرین و حتی سوریه و اردن باعث پدیدار شدن شکاف‌های سیاسی-اجتماعی و بالطبع آشفتگی امنیتی در این کشورها شد.

در فاز امنیتی یکی از مهمترین اتفاق‌هایی که رخ داد، خیزش یکباره مجهزترین جریان تروریستی قرن بیست و یکم یعنی «داعش» بود. تشکیلاتی که پیتر برگن، خبرنگار ارشد سی.ان.ان و اولین خبرنگاری که با بن‌لادن ملاقات کرد پیدایش آن را «تولد اهریمن» خواند که به حق بسیار درست بود.

شاید عده‌ای بگویند که تمام خاورمیانه را نمی‌توان به رفتار رادیکال داعش و همچنین القاعده گره زد که این اظهارات دقیقاً شروع خطای راهبردی و تحلیلی بسیاری از عوام و طیف گسترده‌ای از خواص است؛ چراکه زایش داعش اساساً ژئوپلیتیک منطقه را به هم زد و همین موضوع موجب شد تا بازیگران خارجی و منطقه‌ای جدید خلق شوند.

حمایت ترکیه از حزب الاصلاح در استان مأرب و تأسیس بازوی نظامی حامی این شبه نظامیان، حالا سر و صداهای زیادی به پا کرده چراکه جبهه مأرب در وضعیت فعلی استراتژیک‌ترین نقطه یمن به لحاظ درگیری‌های میدانی است و این درگیری‌ها  به ضرر عربستان تمام می‌شود

درست است که داعش خود یک بازیگر موثر اما غیردولتی در تحولات منطقه به شمار می‌آید، اما باید بدانید که این جریان، بازیگر مخربِ چند ضلعی است. بگذارید کمی گویاتر بحث کنیم. حضور داعش در منطقه پای بسیاری از قدرت‌های فرامنطقه‌ای و منطقه‌ای را به خاورمیانه باز کرد و حتی برخی از کشورهای این جغرافیا خود را در قامت یک بازیگر موثر یافتند و به خود اجازه دادند تا وارد مهلکه شوند.

 به عنوان مثال آمریکایی‌ها که در سال 2003 میلادی با حمله به عراق صدام را از دور خارج کرده بود، اساساً روی کردهای سوریه سرمایه‌گذاری کردند و طی یک دهه اخیر (از سال 2010 تاکنون) میوه خود را از درخت خاورمیانه چیدند؛ به گونه‌ای که آنها هم‌اکنون در حسکه و مناطق شمال و شمال شرق سوریه صدها نیرو و چندین پایگاه احداث کرده‌اند که تنها دلیل آن دستیابی به نفت است.

روسیه هم به عنوان یکی از ابرقدرت‌های فرامنطقه‌ای و رقیب سنتی واشنگتن که از زمان حافظ اسد در سوریه نفوذ داشت، اوضاع و احوال را به نفع خود ندید و به این جمع‌بندی رسید که منافعش به شدت در خطر است.

این منافع از یک سو امنیتی بود و مسکو از بازگشت صدها تروریست روس‌تبار و چچنی به خاکش هراس داشت و سرکوب آنها به دست خود در سوریه را انتخاب کرد و از سوی دیگر معتقد بود که اگر وارد شامات نشود، معادلات در خاورمیانه به نفع بلوک غرب بهم می‌خورد و حتی تهدید ناتو را برجسته دید. عربستان و قطر هم درحالی بر سر رقابت‌های ایدئولوژیک وارد این بحران شدند که در عراق و سوریه فعال بودند  و در مقابل ایران هم به بر اساس سیاست‌های خود وارد گود شد. بازیگر دیگری که سعی کرد خود را به عنوان قدرت نوظهور وارد معادلات سوریه و منطقه کند، ترکیه بود.

اینکه روسیه و آمریکا وارد معادلات خاورمیانه شدند، چندان تعجب‌آور نبود اما اینکه کشورهای حاشیه خلیج فارس و ترکیه وارد این مناقشه شدند، دقیقاً نشان می‌دهد که تبعات سیاسی- امنیتی حاصل از تغییر روندها آنها را وادار به این رفتار کرده است.

رد پای آنکارا در چهار پرونده

ورود آنکارا به تحولات منطقه‌ای اگرچه از سوریه شروع شد، اما طی پنج سال اخیر این روند به سایر کشورها سرایت کرد.

از زمانی که رجب طیب اردوغان در سال 2014 میلادی به عنوان رئیس‌جمهوری ترکیه کار خود را شروع کرد و احمد داوود اوغلو را به عنوان نخست‌وزیر خود برگزید، سیاست خارجی آنکارا تغییر زیادی به خود دید. راهبرد ترکیه از سال 2014 به بعد به نوعی مداخله در منازعاتی بوده که یا چاشنی تهدید امنیت ملی داشته یا اینکه به نوعی حمایت از جریان اخوان‌المسلمین در میان بوده است.

این کشور در سوریه با برجسته کردن تهدید کُردی به میدان آمد و تا به امروز هم از همین اهرم برای پوشش مداخلات خود استفاده کرده است. از سویی دیگر ترکیه در سوریه با روس‌ها وارد یک معامله و همکاری آشکار شد و کمی بعد شاهد ورود آنکارا به بحران لیبی بودیم.

ورود روسیه و آمریکا به معادلات خاورمیانه چندان تعجب‌آور نبود اما اینکه کشورهای حاشیه خلیج فارس و ترکیه وارد این مناقشه شدند، دقیقاً نشان می‌دهد که تبعات سیاسی- امنیتی حاصل از تغییر روندها آنها را وادار به این رفتار کرده است

بحرانی که در ظاهر ترکیه را به دلیل منابع نفت و گاز عظیم شمال لیبی به این کشور کشاند ولی در بطنِ ماجرا، حمایت از دولت فائز السراج در طرابلس مدنظر بود؛ چراکه ایدئولوژی این دولت تماماً پیروی از خط‌مشی اخوان‌المسلمین است و ترکیه هم از همین فرصت برای ایجاد چسبندگی بیشتر با دولت طرابلس استفاده کرد و کار به جایی رسید که علاوه بر فروش تسلیحات به این دولت، آنکارا عملیات اکتشاف در پهنة آب های شمال لیبی را آغاز کرد که در نهایت منجر به سرشاخ شدن با اروپا شد. پرونده سوم که ترکیه وارد آن شد و توانست پیروزی چشمگیری به نفع خود با حمایت از باکو در تاریخ ثبت کند، ورود به منازعه قره‌باغ بود.

پرونده‌ای که باز هم روسیه در یک سوی آن قرار داشت و الهام علی‌اف هم سراپا از سوی آنکارا حمایت شد و در نهایت برنده آن را باید مسکو و دولت اردوغان دانست. هرچند که اختلاف‌هایی مشابه با پرونده سوریه میان روسیه و ترکیه در پرونده قره‌باغ به وجود آمد، اما منافع دو طرف به حدی زیاد بود که دو طرف ترجیح دادند با یکدیگر کنار بیایند. حالا سر و صدای پرونده چهارم درآمده که این بار قرار است پای ترک‌ها را به یمن باز کند! روزنامه لبنانی الاخبار چاپ بیروت با انتشار گزارشی که بر پایه مستندات میدانی از یمن است اعلام کرده که ترکیه از حزب الاصلاح در استان مأرب حمایت می‌کند.

این حزب درون‌مایه اخوانی دارد و شبه‌نظامیانش هم‌اکنون در جبهه استراتژیک مأرب حاضر هستند. بر اساس این گزارش آنکارا سه سال پیش با شعار «اقدام انسانی» وارد یمن شد و این اقدام انسانی از نقشه سیطره حزب الاصلاح در استان‌های تعز، مأرب و شبوه فراتر نرفت و به صورت غیر مستقیم خدمات لجستیک بسیاری به شبه نظامیان حزب الاصلاح ارائه کرد و بعد هم این نقش خود را توسعه داد و با تامین بودجه توسط قطر بازوی نظامی حامی این شبه نظامیان را حدود یک سال پیش تاسیس کرد.

ترکیه این اقدام را پس از شکست در تاسیس بازوی نظامی مشابه در استان شبوه در شرق یمن در پی سقوط این استان تحت کنترل الاصلاح در اوت ۲۰۱۹ اجرایی کرد و حالا سر و صداهای زیادی به پا شده است؛ چراکه جبهه مأرب در وضعیت فعلی استراتژیک‌ترین نقطه یمن به لحاظ درگیری‌های میدانی است که به ضرر عربستان تمام می‌شود. بنابراین باید منتظر شکرآب شدن مجدد رابطه ریاض و آنکارا با محوریت یمن باشیم، اما بحث اصلی همچنان اصرار «پاشا» بر توسعه‌طلبی ارضی است.