نازنین دشتی 

فوتبال، فراتر از ۹۰ دقیقه دویدن دنبال توپ، ویترینی از شخصیت و اصالت است. در تمام دنیا، بازیکنانی که پیراهن تیم ملی را به تن می‌کنند، نه فقط به عنوان یک ورزشکار، بلکه به عنوان سرمایه‌های نمادین یک ملت شناخته می‌شوند. اما آنچه در پایان ماراتن دراماتیک تراکتور و پرسپولیس در ورزشگاه یادگار امام رخ داد، نه جشن صعود که مرثیه‌ای برای اخلاق حرفه‌ای بود. در کانون این حواشی، نام دو بازیکنی خودنمایی می‌کند که گویا در مسیر موفقیت‌های فنی، مهم‌ترین دارایی یک ورزشکار یعنی پرستیژ را در ایستگاه‌های قبلی جا گذاشته‌اند؛ شجاع خلیل‌زاده و علیرضا بیرانوند. 

شجاع خلیل‌زاده پنجشنبه شب بازنده‌ بزرگ اخلاق بود. او که بازوبند کاپیتانی یکی از ریشه‌دارترین تیم‌های آسیا را بر بازو می‌بندد و سال‌هاست پیراهن مقدس تیم ملی را بر تن دارد، گویا هنوز تفاوت بین غیرت فوتبالی و پرخاشگری کور را نمی‌داند. شجاع پنجشنبه شب جوری رفتار کرد که انگار هیچ خاطره‌ای از سال‌ها حضور در پرسپولیس ندارد؛ همان تیمی که بستر شهرت و اعتبار امروز او شد.

نکته‌ تکان‌دهنده، تقابل او با بازیکنان جوان است. وقتی یک بازیکن با تجربه‌ بین‌المللی مثل خلیل‌زاده، خودش را درگیر لجبازی و تمسخر بازیکن جوانی مثل محمدامین کاظمیان می‌کند و شادی گل او را با لحنی کنایه‌آمیز تقلید می‌کند، یعنی او هنوز در الفبای بزرگ‌تری در زمین در جا می‌زند. آقای خلیل‌زاده! شما بازیکن ملی هستید، نه یک لیدر روی سکوهای افراطی. درگیر شدن با بازیکنی که جای پسرتان است، نه نشانه‌ تعصب، بلکه نشانه‌ فقر فرهنگی در قامت یک ستاره است. 

بزرگ‌ترین نقد به شجاع و بیرانوند، خاطره‌کشی بی‌رحمانه‌ آنهاست. پرسپولیس برای این دو بازیکن فقط یک باشگاه نبود؛ خانه‌ای بود که در آن به اوج رسیدند، با هوادارانش گریستند و با تشویق‌های آنها بزرگ شدند. اما رفتارهای پنجشنبه شب نشان داد که آنها هیچ حرمتی برای آن روزهای سخت و آن پیراهن سرخ قائل نیستند. اینکه برای اثبات وفاداری به تیم جدید (تراکتور)، به خانه‌ قدیمی‌تان لگد بزنید، نشانه‌ حرفه‌ای‌گری نیست؛ نشانه‌ بی‌اصالتی است. هواداران فوتبال، حتی رقیبان، همواره به بازیکنانی که حرمت نان و نمک را نگه می‌دارند احترام می‌گذارند. اما خلیل‌زاده و بیرانوند مسیری را انتخاب کرده‌اند که در پایانش، هیچ هواداری خارج از دایره‌ فعلی‌شان برای آنها کلاه از سر 

بر نخواهد داشت. 

علیرضا بیرانوند، دروازه‌بان شماره یک تیم ملی، پنجشنبه شب به جای اینکه با مهار پنالتی‌اش کلاس فنی‌اش را به رخ بکشد، با رفتارهای عصبی و کنایه‌آمیزش، کلاس اخلاقی‌اش را زیر سوال برد. بیرانوند که مدعی است خدا پشت اوست، گویا فراموش کرده که همین خدا، از طریق همین هواداران به او عزت بخشید. فریادهای از سر خشم و حرکات دست او رو به سکوها و دوربین‌ها، بیش از آنکه حس قدرت را منتقل کند، حس عقده‌های فروخورده را القا می‌کرد. بیرانوند باید بداند که مهار پنالتی، بخشی از وظیفه‌ حرفه‌ای اوست، اما تحقیر رقیب و ایجاد تنش، بخشی از ماموریت یک ستاره نیست. او با این رفتارها، عملا خودش را از جایگاه یک ستاره‌ ملی به یک مهره‌ جنجالی تنزل داد. 

این روزها فوتبال‌دوستان ایرانی از اخبار حواشی شجاع و بیرو کلافه شده‌اند. یک روز شکایت حقوقی، یک روز مصاحبه‌های تند، یک روز درگیری در زمین و روز دیگر رفتارهای هیستریک بعد از بازی. این حجم از حاشیه، تمرکز را از متن فوتبال گرفته است. جالب اینجاست که این دو بازیکن اکنون در حصاری از حمایت‌های یک‌جانبه‌ هواداران تراکتور محصور شده‌اند. آنها فکر می‌کنند این حمایت، نشانه‌ حقانیت آنهاست، اما واقعیت این است که آنها وجاهت عمومی خود را از دست داده‌اند. امروز اگر از یک هوادار بی‌طرف فوتبال (نه پرسپولیسی و نه تراکتوری) درباره‌ شخصیت این دو نفر بپرسید، احتمالا با واژه‌هایی چون پرحاشیه، عصبی و بی‌ثبات روبه‌رو می‌شوید. این، سقوط دردناک سرمایه‌ اجتماعی دو بازیکن تراز اول است. 

نکته‌ کلیدی که شجاع خلیل‌زاده باید به آن پاسخ دهد این است؛ آیا او می‌داند پیراهن تیم ملی چه معنایی دارد؟ بازیکن ملی، الگوی میلیون‌ها کودک است که در کوچه‌ها دنبال توپ می‌دوند. وقتی کاپیتان تراکتور و مدافع تیم ملی، آداب پیروزی را بلد نیست و با رفتارهای چیپ و سبک، پیروزی فنی تیمش را لجن‌مال می‌کند، چه پیامی برای نسل بعد دارد؟ شجاع یادش رفته که او در تبریز، تهران، اصفهان یا اهواز، باید مروج روح پهلوانی باشد. درگیری‌های فیزیکی و لفظی او در جریان بازی و پس از آن، نشان می‌دهد که او هنوز در اتمسفر آماتوری «بکش تا زنده بمانی» سیر می‌کند. او به جای اینکه آرامش‌بخش زمین باشد، خودش بنزینی است بر آتش تنش‌های استادیوم. 

شجاع خلیل‌زاده و علیرضا بیرانوند شاید امروز در تبریز قهرمان باشند، اما فردا که استوک‌های‌شان را بیاویزند و هیاهوی سکوها فروکش کند، با چهره‌ای روبه‌رو می‌شوند که دیگر محبوب قلوب نیست. آنها پنجشنبه شب صعود کردند، اما درحقیقت، بازنده نبردی شدند که داور آن وجدان عمومی جامعه بود. 

آقای خلیل‌زاده! بازیکن جوان پرسپولیس (کاظمیان) یا هر بازیکن دیگری، شاید خامی کند، اما شما حق ندارید در باتلاق رفتارهای کودکانه فرو بروید. شما باید بزرگی می‌کردید تا بزرگی ببینید. یادداشت تلخ شب تبریز این است؛ فوتبال ما شاید (فقط شاید) از لحاظ فنی رشد کرده باشد، اما ستاره‌هایش از لحاظ شخصیتی، هر روز کوچک‌تر می‌شوند و این، تراژدی واقعی ورزش ماست.