محمدحسن خدایی

صادق هدایت را مدرن‌ترین نویسنده ایران معاصر دانسته‌اند. روشنفکری تلخ‌اندیش با طنزی درخشان که بی‌وقفه به ابتذال زمانه‌اش می‌تازید و بی‌رحمانه جنبه‌های منفی فرهنگ مردمان کشورش را به تیغ نقد می‌سپارد. به قول یوسف اسحاق‌پور در کتاب بر مزار صادق هدایت، «هدایت نویسنده دوران تجدّد ایران بود. تجدّدی ناگزیر. وقتی‌که عصر تجدّد با علم و تکنیک و سرمایه‌داری، با خردگرایی و عقل و سنجش انتقادیش، در اروپای سده هفدهم آغاز شد، تمدن‌های بزرگ شرق - به‌گفته داریوش شایگان - طاق و رواق خود را تکمیل کرده بودند، و«دیگر چیزی نداشتند که بسازند جز تکرار مکررّات، جز کژومژشدن، و تحلیل رفتن.» غرب دوران تازه‌ای را آغاز کرد و دیری نپایید که سلطه‌اش بر بسیط زمین گسترانده شد. ایران اگرچه به حلقه استعمار درنیامد، از پس‌مانده‌های تمدّن غربی هم برکنار نماند. سلاح‌ها و ساخته‌های صنعتی، و نمونه‌های ناقصی از تکنیک غربی، از دانش و اندیشه و آثار فرهنگی غرب، به ایران رسید. سرانجام، ایران نیز، اگرچه به کندی ولی به‌صورت قطعی، در بازارهای جهانی غرب ادغام شد. و یک روز همه دریافتند که عصر  تمدّن‌ درخشان‌شان دیگر به‌سر رسیده، و اگر هم چیزی از آن باقی مانده، باری، دیگر آن چشم‌انداز یگانه‌ای نیست که جماعت جز آن نمونه‌ای نمی‌شناختند. در هوایی که همگان از آن تنفس می‌کردند، دیگر عناصر مُخلّی پیدا شده بود. چشم‌ها عادت کردند چیزهای تازه‌ای ببینند و صداهای تازه‌ای به گوش‌ها می‌رسید.» این‌گونه بود که ایران مدرن و مصائب‌اش در آثار ماندگار هدایت بازتاب یافت و ماندگار شد. رجوع به هدایت و بازخوانی آثارش یکی از دغدغه‌ها و امکان‌های هنرمندان عرصه‌های مختلف در مواجهه با تناقضات مدرنیته در ایران معاصر بوده است. کنشی قابل ستایش و مسئله‌ساز که این‌بار کارگردان جوان و گزیده‌کاری چون فرزاد امینی به آن مبادرت ورزیده است. نمایش «مُحاکات قبر» که این شب‌ها در سالن استاد ناظرزاده مجموعه ایرانشهر اجرا می‌شود خوانشی است نابهنگام از داستان‌های «سه قطره خون» هدایت. این بار هفت داستان از این مجموعه بر صحنه آمده و یادآور نمایش «یازده جریحه روح» فرزاد امینی است که تمامی داستان‌ها را در برمی‌گرفت و تیرماه ۱۳۹۹ در سالن مستقل تهران بر صحنه رفت. خوانش فرزاد امینی از هدایت، کمابیش مبتنی است بر نوعی سوبژکتیویسم زیباشناسانه و کابوس‌وار. سروکله زدن با ابهامات نیهیلیستی جهان هدایت و معاصر کردن آن از طریق اتصال با امکانات نمایش‌های ایرانی همچون تعزیعه. در این طریقت دشوار، فاصله گرفتن از منطق بازنمایی واقعیت بیرونی ضرورت می‌یابد و زبان و بدن شخصیت‌های نمایش، دفرمه و اغراق‌شده، در تمنای حضوری پیشاتاریخی و وهم‌آلود است. بازیگران جوان این نمایش تلاش می‌کنند فضای ذهنی و کابوس‌وار این سوبژکتیویسم وهم‌زده را اجراپذیر کنند اما روایت فرزاد امینی از قصه‌های هدایت، چنان تکه‌پاره و منقطع است که تقلای بازیگران، اغلب به شکست منتهی می‌شود چراکه گریزی از این ناکامی نیست و هیچ‌گاه نخواهد بود. حتی اگر قصه‌های هدایت را خوانده باشیم تضمینی وجود ندارد که مفاهمه‌ای متعارف در فهم روایت‌های این نمایش صورت بگیرد. سیاست اجرا، تاکید گذاشتن بر ابهامات حل‌ناشدنی جهان هدایت است آن‌هم با شدّت بخشیدن بر گسستگی و مرکززدایی‌ از روایت و فضا. به دیگر سخن این اجرا با پیچیده‌تر کردن پیچیدگی‌های «سه قطره خون» هدایت، روابط علت و معلولی را کنار گذاشته و بر بازنمایی‌ناپذیری جهان هدایت پافشاری می‌کند. در نتیجه تماشای این محاکات قبر به مانند آثار متاخر این کارگردان، واجد تجربه‌ای نفس‌گیر ومتضمن عرق‌ریزان روح است و استقامت زیاده از حد را طلب می‌کند. فرزاد امینی حتی ساده‌ترین کنش‌های دراماتیک را اغراق می‌بخشد و زندگی روزمره شخصیت‌ها را تا حدود زیادی کنار می‌گذارد تا از دل این تفریق و تقلیل، یک جهان وهم‌زده و به لحاظ بصری، تماشایی برساختن شود. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که اجرا به سمت نوعی شاعرانگی و وهمناکی برود که نسبت چندانی با روزمرگی ندارد و ملهم است از امر استعلایی و جهان اثیری. در این رویکرد بلاغی، مولفه‌های هویت‌سازی چون تاریخ، جنسیت، طبقه اجتماعی و سوژه‌گی، اهمیت خود را از دست داده و یا به تسخیر سوبژکتیویسم کارگردان درمی‌آیند. بنابراین با آنکه هر هفت اپیزود این نمایش قرار است هفت موقعیت متفاوت دراماتیک را برسازد اما در نهایت و در یک چشم‌انداز کلی، گویی تکه‌هایی از یک موقعیت تکین و همسان را بازتاب می‌دهد. 

   نمایش محاکات قبر به مانند خود فرزاد امینی، عزلت‌نشین است‌. جهانی که بر صحنه آورده کمابیش مرزهای محافظت‌شده‌ای را بر گرد خویش ترسیم کرده تا آسیب چندانی از هجوم نیروهای مهاجم ناشناس نبیند. این اختلاف فاز و نابهنگامی با تئاتر این روزهای ما، گاهی تماشایی است و گاهی پس‌زننده. تماشاگر عجول طبقه‌متوسطی این روزها، چندان حوصله ندارد ذهن خود را درگیر آثار پیچیده‌ای کند که فهم‌ناپذیر می‌نمایند. هر چند از یاد نبریم که هنر مدرن با فرم‌ پیچیده خلق خود را تعیّن می‌بخشد و نمی‌خواهد به مخاطب منفعل خود باج دهد. اما به هر حال کارگردانی چون فرزاد امینی در تئاتر رسمی کشور فعالیت می‌کند و در سالنی اجرا می‌رود که مناسبات طبقه‌متوسطی بر آن حاکم است. شاید استقبال اندک مخاطبان از این اجرا، واکنش این طبقه اجتماعی باشد به اثری که سلیقه هنری آنان را کنار گذاشته و جهانی یکسره متفاوت را پیشنهاد می‌دهد. البته تجربه نشان داده که اجراهایی با فرم‌های پیچیده، از کارگردانان شناخته‌شده، گاهی مورد استقبال این طبقه قرار گرفته است. بنابراین به‌لحاظ مخاطب‌شناسی می‌توان عزلت‌نشینی فرزاد امینی را یکی از دلایل مهم این کم‌اقبالی دانست. از یاد نبریم که چگونه بعضی حاشیه‌ها در گیشه به کمک گروه اجرایی آمده و فروش بلیت را تضمین کرده است. محاکات قبر حاشیه چندانی در این زمینه ندارد و می‌بایست بر توانایی‌های خویش تکیه کند.

   از منظر اجرایی با نمایشی روبرو هستیم که می‌خواهد تماشایی باشد. بنابراین اجرا مدام در نسبت با امر تئاتریکالیته خود را بازتعریف کرده و بر وجه بصری بیش ازکلام‌محوری تکیه دارد. فی‌المثل محاکات‌های سوم و پنجم با رویکردی انتزاعی و شاعرانه، از درخشان‌ترین اپیزودها هستند. جایی که عنصر تکرار کلمات و فرم انتزاعی لباس شخصیت‌ها، دقایق لذت‌بخشی از یک نمایش را می‌آفریند. در اپیزودهای دیگر، فرم اجرایی به سمت تلفیق با شیوه نمایش‌های آیینی و سنتی همچون تعزیه می‌رود و یادآور بعضی آثار بهرام بیضایی است. در این اپیزودها یک فضای هیبریدی پسامدرن مشاهده می‌شود  مابین آیین‌های نمایشی پیشاتاریخ با ژست‌های مبتنی بر سرگشتگی انسان‌ معاصر. محاکات قبر گریزی از این تلفیق و التقاط ندارد و محصول سوبژکتیویته پسامدرن است. اما با تمامی این رویکردها، با اجرایی کمابیش عبوس و فاقد حس شوخ‌طبعی مواجه هستیم که چندان با طنز صادق هدایت، سازگاری ندارد. فی‌الواقع نمایشی چون محاکات قبر می‌تواند تناقضات طنزآمیز انسان معاصر ایرانی را عیان کند و در کنار خلق یک فضای تئاتری، عنصر سرگرمی تماشاگران را مدنظر قرارداده و از عبوس بودن، بیش از این فاصله بگیرد. 

   در انتها می‌باید به این نکته اشاره کرد که این روزها هزینه‌های تولید چنان بالا رفته و بر کیفیت اجراها تاثیر انکارنشدنی و مخربی گذاشته که اغلب اجراها جسارت لازم برای خلق فرم‌های تازه و بدیع را از دست داده‌اند. بنابراین با تمامی نکات ذکر شده می‌توان همچنان با نمایشی چون محاکات قبر تا حدودی همدلی داشت و به تماشای آن نشست. اجرایی که به دام ابتذال نمی‌افتد و تلاش دارد به لحاظ بصری، تماشایی و خلاقانه باشد. اما در نهایت این نکته را هم نباید از یاد برد که این قبیل اجراها بر مرز باریکی گام می‌گذارند که می‌تواند به نتایجی چون نخبه‌گرایی و دشوارفهمی بی‌دلیل منتهی شود. شاید بهتر آن است که از فرزاد امینی و گروه اجرایی‌اش از «قبر» خارج شده و زندگی ملال‌انگیز و گریزناپذیر روزمره را به محاکات بدل کنند.