اگر خوب به خاطر داشته باشم نخستین بار در سال‌های قبل از انقلاب مفهوم منسجم و تحلیلی وحدت و اخوت اسلامی را از یک نوار سخنرانی شهید مطهری در مسجد ارک سال 53 شنیدم. هنوز صدای وحدت‌طلبانه و صمیمی آن سخنران را در حافظه دارم که به تاکید اصرار داشت وحدت اسلامی منافاتی با اختلافات فکری ندارد و ما می‌توانیم بدون عدول از اختلاف فکری در باره حتی یک واجب یک مستحب حول مشترکات عظیم خود متحد شویم.

خدا رحمت کند مرحوم امام خمینی را که بر علیه فرصت‌سوزی ماه مبارک رمضان در پای مسائل و مباحث فرعی هشدار می‌داد. امسال نیز در فضای مسموم ناسیونالیسم دیگرستیز و همچنین قرائتی تحجرگرایانه و وحدت‌گریز از دین، برخی فرصت را برای تفرقه‌افکنی میان پاره‌های تمدنی ما در این سو و آنسوی خراسان بزرگ فرهنگی مغتنم شمردند. نگاه جرم‌انگارانه و امنیتی‌سازی انبوه آوارگان افغانستانی آن هم در ماهی چنین مبارک که فرصتی است برای تقویت مناسبات همسایگانی در سطح امت مسلمان مایه تاسف است. منافقین حرفه‌ای با سوار شدن بر امواج نوعی ناسیونالیسم تنگ‌نظرانه و الگو‌برداری‌شده از راست افراطی اروپا نیز در این میان فرصت‌طلبی کرده و با انتشار ویدئوهای تحریک‌آمیز به همسایه‌هراسی دامن زدند. همبستگی همسایگانی به همان اندازه که محصول بازگشت به مشترکات فرهنگی و تمدنی و تاریخی است، به نیروی تخیل نیز وابسته است: تخیلِ آن کارگری که در دشوارترین شرایط تن به مشاغل ریسک‌پذیر داده و اکنون درحالی‌که چندین ماه از کارفرمای خود طلب دارد، از کشور اخراج می‌شود، تخیل آن آواره هزاره‌تبار و یا ازبک و تاجیک که صرفا به خاطر قیافه و قومیت چهره‌اش تابلو-افغانی  تصور می‌شود و در مقایسه با آوارگان پشتون که شباهت بیشتری به ما دارند در معرض برخوردهای نژادپرستانه قرار می‌گیرد، تخیل رنج مضاعف رنجبران افغانستانی: نه فقط از رنج فیزیکی که از توهین‌ها...

تصور کنیم آن قطار مترو تهران - کرج را که کسی وارد قسمت خواهران می‌شود و با مشاهده چند خواهر افغانی با لحنی آمرانه و توهین‌آمیز می‌گوید: پاشید برید قسمت آقایون، هرچی افغانیه اومده اینجا، پاشید برید ببینم.

از همین جا برمی‌خیزد نیاز به رمان، به فیلم، به قوم‌نگاری‌ها و به روزنامه‌نگاری صلح و مستندسازی‌هایی که حساسیت ما را به درد و رنج کسانی برمی‌انگیزد که نوعی ناسیونالیسم تنگ‌نظرانه آنها را در مقوله غیر طبقه‌بندی کرده است. مطهری در نقد شکلِ دینی آن غیرپردازی، به یک فرهنگ هزار ساله مشترک و روحیه مشترک و تربیت مشترک ارجاع می‌داد که از دید او معیارهای وحدت اسلامی را تشکیل می‌دادند:

تاریخ مشترک و به هم آمیخته که فی‌المثل بخاری و ابوحنیفه و غزالی و جوهری ایرانی، مورد احترام مذهبی مردم شمال افریقا هستند. (مطهری،یادداشت‌ها،ج 7 ص 418)

ناسیونالیسم آریاپرستانه درکی ناب و عاری از آن درهم‌تنیدگی‌های پیشگفته از مفهوم ایرانیت به دست می‌دهد، یعنی آن که هویت ترکیبی ایران را نادیده می‌انگارد و ایران را به شکل یک موجودیت ذاتا منزوی و بیگانه با همسایه بازنمایی می‌کند. ما اکنون در دنیای جهانی شده توسط فناوری ارتباطی و اطلاعاتی می‌توانیم سخن مطهری را به مراتب عمیق‌تر از مخاطبان دیروزی او درک کنیم و دریابیم که خطوط مرزکشی‌های هویتی میان ما و افغانستانی‌ها، فقط از صفحات مرزی و نقاط سرحدی میان دو کشور نمی‌گذرد، بلکه تاریخ مشترک را به دو نیم تبدیل خواهد کرد. این به مفهوم انکارِ واقعیت تحجرگرایی و افراطی‌گری و نادیده گرفتن سطح نفوذ اندیشه‌های تکفیری نیست، کاملا برعکس، تاریخ مشترک ما ادبیات و فرهنگ مشترک ما امکانِ پشت سرنهادن مصیبت تکفیری را هم به ودیعه نهاده.

به بیان دیگر حتی با درنظرگرفتن ملاحظات امنیتی مشروع نیز می‌توان گفت که تقویت مشترکات و ارتقای سطح وحدت و اخوت امت، موجب صرفه‌جویی در هزینه‌های امنیتی می‌شود. به کمک استعاره‌های آن شاعر افغانستانی می‌توان گفت: پل‌سازی مقرون به‌صرفه‌تر از دیوارکشی‌های هویتی میان ما و آنها است.

زیرا دیوارکشی‌های ناسیونالیستی و مرزبندی هویتی با همسایگانی ترک و تورانی و افغانستانی که هزاران ریشه و رشته مشترک با آنها داریم، فقط محدود به مرزها نخواهد ماند بلکه از دل شهرهای ما نیز عبور خواهد کرد. این به مفهوم نادیده گرفتن ضرورت کنترل ورود و خروج پناهجویان نیست، برعکس ساماندهی محل اقامت پناهجویان موجب تقویت احساس امنیت شهروندان خواهد شد. از هر یک وجب و یک سانتیمتر مرزهای ملی باید چونان مردمک چشم محافظت کرد اما این امر به معنای تسلیم شدن به مرزبندی‌های ناسیونالیسم تنگ‌نظرانه و غیر‌ستیز نیست. زیرا ناسیونالیسم دگرستیز فقط از مرزهای فیزیکی که آنجا در نقاط سرحدی وجود دارد سخن نمی‌گوید، بلکه خواهان عبور مرزها از قلب‌ها و درونی‌سازی سیم‌های خاردار و میادین مین‌گذاری شده میان ما و آنها ست.

مطهری بر مبنای همین درک وحدت‌بخش از ملت و امت بود که با حرکت از همان هویت محلی و فریمانی خود تعبیر افغانستان خودمان را به کار می‌برد و در همان حال علیه مرزکشی‌های استعماری استخوان لای زخم‌های آن مرزها می‌نوشت:

در حال حاضر استعمار دو کار اساسی کرده است. برای اینکه این احساس {احساس همبستگی و اخوت اسلامی } زنده نشود: یکی تجزیه و قطعه قطعه کردن فرهنگ و تمدن اسلامی از راه تقویت ناسیونالیسم و نژاد‌پرستی و قومیت‌ها، آنچنان که می‌بینیم سخن از فرهنگ عرب و ایران وترک و هند وغیره است و حال آنکه آنچه در طول هزار و سیصد سال وجود داشته یک فرهنگ بیشتر نیست و آن فرهنگ اسلامی است، دیگر استخوان لای زخم‌هایی است که اغلب در مرز کشورهای اسلامی گذاشته‌اند از قبیل شط‌العرب، پشتونستان و غیره، سومی هم وجود دارد و آن استخدام عامل برای تالیف و نشر کتاب در ایجاد اختلافات... (مطهری،پیشین،ص 414)

قانون اساسی کشور ما با ترکیب‌بندی شیرین و سازگاری که میان دولت-ملت و همبستگی امت به عمل آورده در واقع علاجی است بر آن استخوان لای زخم‌های استعمار ساخته. علاوه بر آن گفتمان مسلط امت در عصر دفاع مقدس و میهنی نشان داد که بدون توسل به مفاهیم تند و تیز ناسیونالیسم دگرستیز به مراتب بهتر و کارآمدتر از هر گزینه دیگر می توان از مرزهای ملی دفاع کرد. به تعبیر دیگر، برخلاف آنچه که ناسیونالیسم استعماری و تفرقه/ افکنانه به منظور تعمیم پروژه کلنگی‌سازی خاورمیانه به حوزه‌های جدید القا می‌کند، گفتمان امت منافاتی با گفتمان دولت-ملت ندارد و به گواهی حجم ملکوتی وصیت‌نامه‌های مدافعین این کشور، آنها که دل درگرو امت و اخوت اسلامی داشتند این کشور را حفظ کردند، آن هم در حالی که در آنسوی مرز، صدام رادیویی به نام رادیو ایران  به شاپور بختیار اهدا کرده بود. آن روزها را خوب به خاطر دارم که آن رادیوی اهدایی سرود ای ایران  را پخش می‌کرد و در اینسو، رزمندگان اسلام و امت چفیه عربی بر دوش، با نوای کاروان  عزم کربلا داشتند و شعارها الله‌اکبر و یاحسین سرمی‌دادند..

چاره کار بازگشت به مفهوم شریف و قرآنی امت و ایجاد یک مفصل‌بندی نوین میان دولت-ملت در سطح ملی با امت در سطح همسایگانی و فرامرزی است.

متاسفانه مهفوم شریف و قرآنی امت در دهه‌های اخیر به دو شیوه مختلفت توسط دو جریان ناهمگنِ ناسیونالیسم افراطی از یکسو و تحجرگرایی تکفیری از دیگر سو در معرض تهاجم فکری قرار گرفته است. مبارزه با تروریسم و افراطی‌گری در همه اشکال بروز خود، بدون مبارزه فکری عقیم و ناتمام خواهد ماند و این مبارزه‌ای است که باید به طور توامان در سطح دولت ملت‌ها و در سطح امت صورت پذیرد.

برخلاف آن چه که ناسیونالیسم افراطی القا می‌کند، امت در قانون اساسی کشور ما و در قلمروی تفسیری و قرآنی آنچنان که شهید مطهری، علامه طباطبایی و دیگر مفسرین گفته‌اند، مفهومی همبسته با جامعه دارد. به عنوان مثال شهید مطهری در سال‌های پایانی عمر پربرکت خود در دروس فلسفه تاریخ و معارف در قم و تهران امت را در مفهومی خویشاوند با جامعه به کار می‌برد و ضمن بحث از جامعه و فسلفه تاریخ در قرآن به آیات مربوط به امت ارجاع داشت. به این اعتبار، همبستگی در سطح امت نه در تقابل با دولت-ملت بلکه در امتداد درکی جامعه‌محور از هویت ملی مطرح می‌شود. یعنی اگر به نحوه کاربرد واژه امت در قانون اساسی و در متون تفسیری مذکور مداقه کنیم، بطلان آن قطبی‌سازی و تقابل را که ناسیونالیسم افراطی میان امت و ملت ترسیم کرده به سهولت درخواهیم یافت. بازگشت به گفتمان امت یک ضرورت است از آن رو که تروریسم در سطحی فرامرزی عمل می‌کند؛ باید ترکیب‌بندی نوینی میان مفهوم دولت –ملت و امت ایجاد کرد تا بتوان با تکیه بر نیروی همبستگی فرامرزی به تروریسم در همان سطح ظهور خود پاسخ داد. مرحوم امام خمینی با حرکت از نقطه عزیمتِ اخوت اسلامی استدلال می‌کردند هدف رسانه‌های هوادار جنگ و اشغالگری صدامی برضد ایران آن است که مانع شکل‌گیری همبستگی در سطح امت شوند و به این لحاظ تلاش دشمنان بر این بود تا سرشت الگووار این اخوت را به زیر ضرب ببرند:

چه شده است که ایران اینقدر مورد تهاجم تبلیغی واقع شده است و تهاجم‌های دیگر؟

این نیست الّا اینکه در ایران این معنی اخوت تا اندازه بسیار زیادی تحقق پیدا کرده است و آنها دیدند که با این وحدتی که در ایران پیدا شده است، این انسجامی که در ایران پیدا شده است و پرتوش دارد در سایر بلاد مسلمین هم می‌رود، این یک خطر بزرگی است که تمام منافع ابرقدرت‌ها را منهدم می‌کند و از بین می‌برد. اگر این خوف را نداشتند که ایران سرایت می‌کند این اخوّتش به سایر کشورها، کشورها علی حده، بودند و ایران علی حده، بود و برادری بین ایران و دیگران تحقق پیدا نمی‌کرد شاید این قدر حمله نمی‌کردند به ما.  (امام خمینی )

هدف از همه آن تهاجم‌ها چه در شکل جنگ‌آسا و چه در قالب تروریستی این بود و هست که ایران در منطقه خود تبدیل به الگوی همبستگی ملی و اخوت اسلامی نشود. از این رو برخلاف آنچه که ناسیونالیسم افراطی از طریق استثمار جنایات تروریستی و موج‌سواری بر دگرهراسی القا می‌کند، چاره کار کاهش سطح همبستگی میان ملل و اقوام خویشاوند در این جغرافیا نیست، کاملا برعکس: باید سطح همبستگی اسلامی را ارتقا داد و دست در دست افغانستانی‌ها، جمهوری‌های آسیای میانه، و همسایگان ترک و عرب و در کنار امت مسلمان و جامعه جهانی، آن مرداب تروریست‌پرور را در همان سطح ظهور خود خشکاند.