علی رفاهی

اقامتگاه‌مان، کیان‌پارس اهواز است؛ منطقه‌ای پر از مراکز خرید و ساختمان‌های سر به فلک کشیده و بی‌شباهت به بسیاری دیگر از بخش‌های شهر. از آنجا تا محل شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران 20دقیقه‌ای راه است. هوا مه‌آلود است و جز فواصل نزدیک، جایی را نمی‌توان دید اما همین مساله هم مانع از دیدن خانه‌ها و محله‌های حاشیه شهر نمی‌شود؛ فضاهایی که بیشتر چهره‌ای روستایی دارند با رنگ و نمای محرومیت. در ادامه، به خیابانی می‌رسیم که دیوارهای گروه ملی صنعتی فولاد ایران در آن نمایان می‌شود.

در تارنمای رسمی شرکت درباره تاریخچه گروه ملی صنعتی فولاد ایران یا همان فولاد اهواز می‌خوانیم: «در سال ۱۳۴۲، نخستین کارخانه نورد فولاد کشور به منظور تولید انواع میل‌گرد ساده، آج‌دار و نبشی، در شهر اهواز تاسیس شد». در همین وب‌سایت نام بخش‌های مختلف شرکت آمده: فولادسازی، نورد کوثر، نورد میل‌گرد و مفتول، نورد تیرآهن، لوله‌سازی و ماشین‌سازی.

با بازداشت مه‌آفرید امیرخسروی در سال ۱۳۹۰ که در مقام مدیرعاملی شرکت قرار داشت، مشکلات و چالش‌های پیش‌روی این قطب مهم تولید محصولات فولادی آغاز شد، مسائلی که تا همین اواخر هم ادامه دارد و بازداشت‌های گسترده تعدادی از کارگران معترض به وضعیت نابسامان تولید شرکت و مداخله مجلس‌نشینان و برخی مسئولان و مقامات منطقه‌ای را به همراه داشته است.

بعد از ورود به محوطه شرکت، با هدایت روابط عمومی وارد محوطه فولاد می‌شویم. گفته می‌شود وسعت زمین این شرکت نزدیک به ۲۶۰ هکتار است. عظمت و قدمت بخش‌های مختلف شرکت و پیچیدگی ماشین‌آلاتشان هر بیننده‌ای را به تحسین وامی‌دارد.

شرکت چند روزی بیشتر نیست که راه افتاده، به همین دلیل تعداد بسیار کمی از کارگران را می‌بینیم. هنوز برخی بخش‌های شرکت آغاز به کار نکرده‌اند. ما را به بخش لوله‌سازی می‌برند. تعدادی از کارگران در یک اتاقک فرمان نشسته‌اند. بیرون از اتاق یک کوره وجود دارد که هر چند دقیقه یک‌بار گداختگی آن افزون‌تر شده و سپس رو به آرامش می‌گذارد. گرمای کوره بر سرمای محیط غلبه دارد. کارمند روابط‌عمومی شرکت می‌گوید: فکر کنید در این هوا که گرما را در مجاورت این کوره حس می‌کنید، در هرم گرمای تابستان، در دمای نزدیک به ۶۰ درجه، کارگران چه شرایط سخت و طاقت‌فرسایی را باید به جان بخرند تا در نزدیکی آن کار کنند.

وارد اتاقک فرمان می‌شویم. کارگران را با دستانی ستبر و هیبتی جدی و مستحکم، اما با لبخندهایی زیبا و رویی گشاده می‌یابم. صمیمیت کارگران ترغیبم می‌کند که بدون فوت وقت، گفت‌وگو درباره مشکلاتشان را آغاز کنم. یکی از آنها که مشخص است از لحاظ سن و تخصص در جایگاهی بالاتری از دیگران قرار دارد، صحبتش را با اشاره به زمان خصوصی‌شدن شرکت از سال ۱۳۸۸ و واگذاری آن به شرکت توسعه سرمایه‌گذاری امیرمنصور آریا آغاز می‌کند.

از دوران مدیریت مه‌آفرید امیرخسروی به نیکی یاد می‌کنند. به گفته آنها، شرکت در آن برهه نظم خوبی پیدا کرده بود. مه‌آفرید برای پرسنل اعتبار زیادی قائل بود. کارگران در آن زمان از حالت پیمانکاری درآمده و رتبه‌شان ارتقا یافت. این امر موجب یک‌دست شدن پرسنل شرکت شده بود. حقوق و مزایا بهتر شده و مرتبا هم پاداش داده می‌شد.

مثال‌هایی می‌زنند ازجمله اینکه امیرخسروی در اوج تحریم‌ها با صرف هزینه بسیار، قطعه‌ای را برای شرکت خریداری کرد که نمونه آن فقط در چندجای دنیا وجود دارد؛ قطعه‌ای که اگر تامین نمی‌شد لوله‌سازی از کار می‌افتاد. وی حتی قصد داشت با کشیدن یک خط آهن، شرکت را به یک بندر دریایی متصل کند.

مشکلات این شرکت از زمان سپردن آن به بخش خصوصی (امیرمنصور آریا و بعدا هم دیگران) آغاز شد. پیش‌تر در زمانی که شرکت دولتی بود، از چنان تولیدی برخوردار بود که ماشین‌های حمل بار چند ساعت و چندکیلومتر را باید در صف به انتظار بایستند تا نوبت بارگیری‌شان شود

در ادامه صحبت به روزهای بعد از اعدام وی (۳ خرداد ۱۳۹۳) کشیده می‌شود. می‌گویند خانواده امیرخسروی تا ۴۸ ساعت بعد از اعدامش با تمام پرسنل تسویه حساب کرده و به هیچ‌کس کمتر از حقش ندادند که هیچ، حتی اضافه هم دادند. با صدایی خسته گفته‌هایشان را پی می‌گیرند: بعد از آن شرکت به زیر بدهی رفت. از جیب خوردیم. تولیداتمان کاهش یافت و به تدریج معوقات دستمزد شروع شد.

تاکید دارند که اعتراضات اولیه به دستمزدهای معوق بود اما اکنون مساله، حقوق نیست چراکه الان معوقات به‌روز و پرداخت شده است.

صحبتشان به مدیرعامل کنونی، کسری غفوری می‌رسد. می‌گویند: بعد از آمدن وی، به شرکت جانی تازه دمیده شده و مسیر مثبتی در پیش گرفته شد. طی شش ماهی که از مدیریت غفوری می‌گذرد، صداقتش، کارگران را جذب خود کرده است. با این‌حال اشاره می‌کنند که طی این مدت قرار بوده حدود ۴۰هزار تن مواد اولیه از صنایع فولاد (شرکت فولاد خوزستان) به صورت ماهانه به شرکت بیاید اما تاکنون فقط ۸ الی ۹ هزار تن تامین شده، آن هم بعد از اعتراضات کارگران. تقریبا متفق‌القول هستند که اگر مواد اولیه شرکت تامین شود، تولید خواهند کرد و مشکلی نخواهد بود.

حرارت کلام یکی از آنها که جوان‌تر است، همه را به سکوت وامی‌دارد. می‌گوید: «اگر شمش نباشد گناه من چیست؟ طی این مدت ۱۵۰۰ تن لوله فروخته شد که از طریق آن دو ماه حقوق من پرداخت شد. ما انتظار داریم که مدیرعامل مجموعه، متن قرارداد با صنایع فولاد برای تامین مواد اولیه را در رسانه‌ها نشان دهند. تحت فشار و استرس هستیم. ضمانتی برای ما وجود ندارد که مثلا تا 20 - 10 روز دیگر، فولاد خوزستان، مواد اولیه بدهد. اگر مدیریت مجموعه می‌خواهد کارگران تحت فشار نباشند باید در آنها ایجاد اطمینان کند. معلوم نیست چه اتفاقی افتاده که مواد اولیه برای گروه نمی‌آید؟ درست است که این بخش با این عظمت؛ ۱۰ ساعت بخوابد فقط به خاطر نبود مواد اولیه؟»

به اینجا که می‌رسد، کارگران یک‌صدا از مدیریت بانک ملی ابراز نارضایتی می‌کنند و می‌گویند: ۹۹درصد مشکلات به‌خاطر بانک ملی و عدم تامین نقدینگی از سوی آن نهاد بزرگ مالی است. می‌گویند اینجا باید زیر نظر دولت اداره شود.

کارگران به مشکل دیگر شرکت، یعنی نبود قطعات ماشین‌آلات اشاره می‌کنند. صحبت‌هایشان رنگ حسرت به خود می‌گیرد و می‌گویند: فناوری موجود در بخش لوله‌سازی را ابتدا ژاپن و بعدا ایران داشت. زمان نصب و احداث دستگاه‌های این بخش، گفته می‌شد این سیستم قرار است ۹۹ سال کار کند اما هنوز ۴ دهه نگذشته که دچار مشکل شده و این مساله نه به خاطر ایراد دستگاه‌ها، بلکه به خاطر تامین نشدن قطعات است. تاکید می‌کنند که اگر همین یک بخش خوب کار کند، می‌تواند آنقدر درآمدزایی کند که دستمزد ۳۰۰۰ کارگر مجموعه را فراهم آورد و این جدا از بخش کوثر است که با توجه به عظمتش به تنهایی روی دست تمام شرکت‌های ایرانی زده است.

هنگام خداحافظی، یکی از کارگران به آهستگی در گوشم می‌گوید: ما به حساب گروکشی‌ای که از طریق بازداشت‌ دوستانمان از ما صورت گرفته، به کار بازگشته‌ایم

فرصتی پیش می‌آید تا درباره دوران مدیریت یکی دیگر از کارفرمایان بخش خصوصی مجموعه گفت‌وگو کنند: ع.م، سرمایه‌داری بزرگ در عرصه مسافربری و گردشگری که با خرید این شرکت از بانک ملی، از انتهای آبان سال 96 تا ابتدای تیر ماه 97 مدیریت شرکت را برعهده داشت اما در انتها به دلیل مشکلات فراوان، ناگزیر از واگذاری مجدد آن به بانک ملی شد. به قول کارگران، اینجا را به کسی واگذار کردند که آشنایی و تجربه مدیریتی در این حوزه را نداشت. طرز برخورد وی، نشان‌دهنده بی‌اطلاعی از اجزای فنی شرکت و حساسیت‌های محیط کار بود. با این وجود، اگر مشکلی پیش می‌آمد، می‌گفتند مقصر کارگران هستند. آخر چرا و کجا کارگرها مقصر هستند؟

کارگران تاکید می‌کنند که چهار سال است درگیر مشکلات هستند و تنها راهش این است که بیایند و اعتباری دهند تا مواد اولیه این شرکت تامین شده و چرخه تولید راه بیفتد.

یکی از آنها ضمن انتقاد از این ادعا که می‌گوید کارگران با کارشکنی اجازه خروج ماشین‌های حامل تولیدات شرکت را نمی‌دادند، می‌گوید: «منی که اکنون گیر حقوق و زندگی‌ام هستم، چرا نباید بگذارم ماشین به داخل شرکت آمده، تولیدات را بار کرده و برای فروش در بازار عرضه کند؟»

می‌گویند: این شرکت روزی ۱۰-۱۱ هزار خانوار را نان می‌داد. اکنون حداقل ۶۰ الی ۷۰درصد آن بازدهی را می‌تواند داشته باشد. حیف هست که این همه ثروت به خاطر سوءمدیریت از بین برود. به‌خدا ما هم از این وضع خسته شده‌ایم. کارد به استخوانمان رسیده است. آخر اگر وضعیت معیشتی ما حل شده باشد، برای چه باید هر روز اعتصاب و اعتراض کنیم؟

جالب آنکه آنها مرتب بر حسن نیت مدیریت فعلی شرکت تاکید دارند، با این‌حال و هنگام خداحافظی، یکی از آنها به آهستگی در گوشم می‌گوید: ما به حساب گروکشی‌ای که از طریق بازداشت‌ دوستانمان از ما صورت گرفته، به کار بازگشته‌ایم.

با کارگران این بخش خداحافظی کرده و به دیگر بخش‌های شرکت سر می‌زنیم. عجیب است که بخش‌های مختلف کارخانه‌ای که این روزها مشغول به کار شده چرا تا این اندازه سوت و کور است. این را به حساب ورود یک خبرنگار می‌گذارم.

به کارخانه نورد تیرآهن می‌رویم که به قول روابط عمومی، بعد از حدود 11ماه در حال بیدار شدن از خواب زمستانی است و قرار است نویدبخش تولید باشد. در مجموع، تعداد بسیار قلیلی کارگر را می‌بینیم. علت را می‌پرسم که در جواب آن، می‌گویند کارگران در حال صرف نهار هستند و برای همین در فضا چندان دیده نمی‌شوند.

مقابل کارخانه نورد تیرآهن، شمش‌هایی گذاشته شده که قرار است به عنوان مواد اولیه برای تولید به کار گرفته شود. با یکی از کارگران سر صحبت را باز می‌کنم. از گذشته شرکت می‌پرسم. جواب جالبی می‌دهد. می‌گوید: مشکلات این شرکت از زمان سپردن آن به بخش خصوصی (امیرمنصور آریا و بعدا هم دیگران) آغاز شد. پیش‌تر در زمانی که شرکت دولتی بود، از چنان تولیدی برخوردار بود که ماشین‌های حمل بار چند ساعت و چندکیلومتر را باید در صف به انتظار بایستند تا نوبت بارگیری‌شان شود.

محمد رحمان‌زاده هروی در کتاب نگاهی به اقتصاد سیاسی ایران (از دهه ۱۳۴۰ الی ۱۳۹۵) در توصیف گروه ملی صنعتی فولاد ایران می‌نویسد: «سال‌های دهه ۱۳۶۰ بهترین سال‌های پویایی گروه ملی صنعت فولاد بود و بیش از ۱۷۰۰۰ نفر در آن کار می‌کردند». با توجه به گزاره بالا و ناکارآمدی بخش خصوصی در ایران، اینکه کارگران معتقد باشند گروه ملی صنعتی فولاد ایران باید تحت نظر دولت اداره شود چندان هم بیراه نیست. آنها تاکنون تنها تجربه دو مدل مدیریتی را داشته‌اند: دولتی و خصوصی که همین تجربه آنها را به این نتیجه رسانده که مدیریت دولتی می‌تواند تاثیرات بهتری را برجای بگذارد.