رامین پرتو

تحولات پرشتاب روزهای اخیر در جنوب یمن بار دیگر این کشور بحران‌زده را به کانون رقابت‌های منطقه‌ای بازگردانده است؛ رقابتی که این‌بار نه فقط میان بازیگران داخلی، بلکه میان دو متحد دیرینه یعنی عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز آشکارا خودنمایی می‌کند. واقعیت این است که تشدید درگیری‌ها در استان‌های حضرموت و المهره، افزایش مداخله نظامی، و صف‌آرایی نیروهای نیابتی، همگی نشان‌دهنده ورود بحران یمن به مرحله‌ای تازه است که در آن تضاد منافع راهبردی ریاض و ابوظبی دیگر قابل پنهان‌سازی نیست. در حالی که عربستان تلاش دارد نقش «ضامن ثبات» و «میانجی سیاسی» را ایفا کند، امارات با تکیه بر نیروهای وابسته به شورای انتقالی جنوب، پروژه‌ای متفاوت و مبتنی بر کنترل میدانی و تجزیه عملی یمن را دنبال می‌کند و حالا این دو رویکرد اکنون در حضرموت، المهره و حتی عدن به شکلی بی‌سابقه با یکدیگر برخورد کرده‌اند.

حضرموت: میدان تقابل منافع عربستان و امارات

نکته بسیار مهم در وضعیت کنونی حاکم بر جنوب یمن، جغرافیای تقابل است و بدون شک استان حضرموت به ‌عنوان بزرگ‌ترین استان یمن، نه‌ تنها از نظر جغرافیایی بلکه از منظر ژئوپلیتیکی و اقتصادی اهمیتی تعیین‌کننده دارد. این منطقه به دلیل دسترسی به دریای عرب، نزدیکی به مرز عربستان و دارا بودن منابع انرژی، همواره در کانون رقابت‌های منطقه‌ای بوده است و اساساً تسلط بر حضرموت به معنای کنترل بخشی مهم از شریان‌های انرژی، تجارت دریایی و مسیرهای راهبردی جنوب شبه‌جزیره عربی خواهد بود.

در هفته‌های اخیر، پیشروی نیروهای شورای انتقالی جنوب با حمایت مستقیم امارات در حضرموت، زنگ خطر را برای ریاض به صدا درآورد و در نهایت عربستان که این تحرکات را تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی و نفوذ خود در یمن می‌داند، با انجام حملات هوایی و حمایت از نیروهای وفادار به دولت عدن، عملاً وارد فاز تقابل مستقیم با متحد سابق خود یعنی «ابوظبی» شد.

 

حضرموت و المهره در رقابت عربستان و امارات جایگاهی کلیدی دارند و اساساً کنترل این مناطق نه ‌تنها به معنای تسلط بر منابع انرژی و مسیرهای دریایی است، بلکه امکان تأثیرگذاری بر تنگه باب‌المندب و امنیت دریای سرخ را نیز فراهم می‌کند

باید توجه داشت که  در این چارچوب، بیانیه‌های وزارت دفاع عربستان و سخنان خالد بن سلمان، وزیر دفاع و برادر ولیعهد این کشور، نشان می‌دهد که ریاض نگران فروپاشی کامل ساختار سیاسی مورد حمایت خود در یمن است؛ به صورتی که درخواست مکرر برای خروج نیروهای شورای انتقالی از حضرموت و المهره، تأکید بر حمایت از دولت عدن و هشدار درباره «نقض‌های گسترده حقوق بشری» همگی بیانگر تلاش عربستان برای مهار نفوذ امارات است. 

در مقابل، شورای انتقالی جنوب با اتکا به حمایت نظامی و سیاسی ابوظبی، نه‌تنها از مواضع خود عقب‌نشینی نکرده بلکه با تصرف مراکز حساس، از جمله میادین نفتی و پایگاه‌های نظامی، عملاً پروژه تجزیه جنوب یمن را وارد فاز عملیاتی کرده است. این تحولات باعث شده حضرموت به میدان تقابل مستقیم دو رویکرد متضاد در یمن یعنی حفظ یمن واحد تحت حمایت عربستان یا تجزیه تدریجی آن به سود پروژه امارات تبدیل شود.

از یمن تا سودان: رقابت ژئوپلیتیکی 

ریاض و ابوظبی به کجا می‌رود؟

مساله مهم و حائز اههمیت این است که تقابل امروز عربستان و امارات در یمن را نمی‌توان جدا از تحولات منطقه‌ای، به‌ویژه در سودان، تحلیل کرد. هر دو کشور در سال‌های اخیر کوشیده‌اند نفوذ خود را در شاخ آفریقا، دریای سرخ و مسیرهای تجاری بین‌المللی گسترش دهند. اما تفاوت در رویکردها، به‌تدریج این همکاری را به رقابتی پنهان و سپس آشکار تبدیل کرده است. در سودان، حمایت امارات از نیروهای واکنش سریع و در مقابل، حمایت عربستان از ارتش سودان به رهبری عبدالفتاح البرهان، نشانه‌ای از شکاف راهبردی دو کشور بود. اکنون همان الگو در یمن نیز تکرار می‌شود؛ به گونه‌ای که عربستان ثبات و تمرکز قدرت مرکزی را ضامن امنیت خود می‌داند، در حالی که امارات با تکیه بر بازیگران محلی و ساختارهای شبه‌دولتی، به‌دنبال نفوذ پایدار و کم‌هزینه است. 

باید توجه داشت که حضرموت و المهره در این معادله جایگاهی کلیدی دارند. کنترل این مناطق نه ‌تنها به معنای تسلط بر منابع انرژی و مسیرهای دریایی است، بلکه امکان تأثیرگذاری بر تنگه باب‌المندب و امنیت دریای سرخ را نیز فراهم می‌کند. از این منظر، تشدید تنش‌ها می‌تواند پیامدهایی فراتر از یمن داشته باشد و ثبات شمال آفریقا، شاخ آفریقا و حتی امنیت تجارت جهانی (به خصوص تجارت دریاپایه) را تهدید کند.

گزارش‌ها درباره ارتباط شورای انتقالی جنوب با اسرائیل که با هدف جلب حمایت سیاسی و امنیتی در صورت تجزیه جنوب یمن صورت می‌گیرد، بُعد تازه‌ای به بحران افزوده و نگرانی جدی بازیگران منطقه‌ای را برانگیخته است که می‌تواند یک مجادله جدید را رقم بزند

گزارش‌های منتشر شده از سوی رسانه‌های بین‌المللی، از جمله فایننشال تایمز، نشان می‌دهد که این رقابت اکنون به مرحله‌ای رسیده که حتی اتحاد سنتی ریاض و ابوظبی را با چالش جدی مواجه کرده است. افزایش تحرکات نظامی، حمایت‌های متقابل از بازیگران محلی و صف‌بندی‌های تازه، همگی نشانه‌های ورود منطقه به دوره‌ای از بی‌ثباتی چندلایه هستند که می‌تواند منطقه را به دلیل رقابت آشکار به سمت یک انفجار جدید با محوریت «رقابت عربی» پیش ببرد. 

نقش آمریکا و اسرائیل 

در معادله جدید جنوب یمن

در پسِ این تحولات، نقش قدرت‌های فرامنطقه‌ای نیز قابل چشم‌پوشی نیست. ایالات متحده آمریکا، هرچند به‌ظاهر بر کاهش تنش و راه‌حل دیپلماتیک تأکید می‌کند، اما عملاً از توازن قدرتی حمایت می‌کند که منافع امنیتی‌ آن در دریای سرخ و خلیج عدن را تضمین کند. اظهارات مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا در حمایت از تلاش‌های عربستان و امارات، نشان می‌دهد که واشنگتن مایل است بحران فعلی کنترل‌ شده باقی بماند، نه اینکه به صورت کامل حل‌وفصل شود. از سوی دیگر، گزارش‌ها درباره ارتباط شورای انتقالی جنوب با اسرائیل هم بُعد تازه‌ای به بحران افزوده است. این ارتباطات، که با هدف جلب حمایت سیاسی و امنیتی در صورت تجزیه جنوب یمن صورت می‌گیرد، نگرانی جدی بازیگران منطقه‌ای را برانگیخته است. از نگاه منتقدان، حضور احتمالی اسرائیل در نزدیکی تنگه باب‌المندب، تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی کشورهای عربی و حتی مسیرهای جهانی انرژی خواهد بود.

بر این اساس مواضع انصارالله و چهره‌هایی چون محمد الفرح، عضو دفتر سیاسی این جنبش نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. آنها تحولات جاری را نه نزاعی داخلی، بلکه پروژه‌ای برای تبدیل یمن به حوزه نفوذ قدرت‌های خارجی می‌دانند؛ پروژه‌ای که با استفاده از نیروهای نیابتی و شکاف‌های داخلی پیش برده می‌شود و اساساً هشدارهای آنها درباره تبدیل جنوب یمن به پایگاهی برای حضور اسرائیل، بازتاب‌دهنده نگرانی عمیق نسبت به آینده حاکمیت ملی یمن است.

یمن در آستانه

 بازتعریف ژئوپلیتیکی؟

آنچه امروز در جنوب یمن جریان دارد، صرفاً یک درگیری محلی یا اختلاف سیاسی نیست؛ بلکه بازتابی از رقابت ژئوپلیتیکی گسترده‌تری است که خاورمیانه را در بر گرفته است. عربستان سعودی و امارات متحده عربی، که زمانی در یک جبهه قرار داشتند، اکنون در مسیرهای متفاوتی حرکت می‌کنند که می‌تواند پیامدهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی عمیقی برای منطقه به همراه داشته باشد.

در صورت تداوم این روند، نه ‌تنها وحدت یمن بیش از پیش تهدید خواهد شد، بلکه امنیت دریای سرخ، باب‌المندب و حتی شمال آفریقا نیز با چالش‌های جدی مواجه می‌شود. از سوی دیگر، ورود بازیگران فرامنطقه‌ای مانند آمریکا و اسرائیل، معادله را پیچیده‌تر و امکان حل‌وفصل بومی بحران را دشوارتر می‌سازد. در نهایت، آینده یمن به میزان موفقیت بازیگران داخلی و منطقه‌ای در عبور از منطق رقابت با خروجی صفر و حرکت به‌سوی گفت‌وگوی واقعی وابسته است؛ امری که در شرایط کنونی، با توجه به تشدید درگیری‌ها و منافع متعارض، بیش از هر زمان دیگری دور از دسترس به نظر می‌رسد.