مریم علامه‌زاده

وقتی الا ریزبریجر در بدترین شرایط روحی به سر‌ می‌برد و روبروی روان‌پزشک خود سعی داشت توضیح دهد که چرا قصد داشته خود را زیر اتوبوس اندازد، ناگهان کمک از غیب رسید. مغز او به دنبال جورچین بود که او خود را به آن تحمیل کند، چیزی که بتواند وی را از افکار وحشتناکش نجات دهد؛‌ و این جورچین برای او چیزی نبود، جز اتفاق غیرمنتظره پختن کیک.

او از بیمارستان به خانه بازگشت و کیکی برای خود پخت و از آن به بعد آشپزی برای وی موضوعی رهایی‌بخش و ضد استرس بود. از دید الا، عمل ریتمیک و قابل پیش‌بینی پختن وعده غذایی مراسمی برای تسکین خود بود، راهی نه برای درمان خشم مزمن وی، بلکه برای کنار آمدن با آن. حتی دستور پختی که بعدها عنوان کتاب آشپزی کاملاً‌ نامتعارف الا موسوم به «مرغ نیمه‌شب» را ایده داد، نتیجه دراز کشیدن در کف اتاق در بعداز‌ظهر یکی از روزهای کسل‌کننده بود؛‌ به‌گونه‌ای که او حتی تصور نمی‌کرد بتواند از این حالت بلند شود.

برای بلا مکی، راه‌کار غلبه به مشکلات، دویدن بود. پا گذاشتن جلوی پایی دیگر که ریتمی برایش ایجاد می‌کرد، پیاده‌روی‌های ضرب‌دار برای نگه‌داشتن حس تاریک درونی در گوشه رینگ. کتاب خاطرات او موسوم به «راه برو» که نیمی از آن نامه عاشقانه به دویدن است و نیمی دیگر توضیح اینکه رنج کشیدن از عصبانیت چگونه است، به‌عنوان یکی از پرفروش‌ترین‌ها از لحظه انتشار به شمار می‌رود.

اولین ماه سال معمولاً‌ به‌عنوان فصل کتاب‌های رژیم غذایی و عضویت باشگاه‌های ورزشی شناخته می‌شود، اما خب کتاب‌هایی هستند که در ماه‌های دیگر سال پرفروش می‌شوند و در مقایسه می‌توان از کتاب ایزابل هاردمن یاد کرد که خاطرات او در مورد اینکه چطور با شنا کردن در آب سرد توانست خود را در طبیعت جای دهد و به‌سلامت روحی خود کمک کند، قرار است در ماه‌های پایانی امسال منتشر شود.

تمایل به سمت سلامتی که ما را به‌سوی نرم‌افزارها و برنامه‌ها ورزشی عجیب‌وغریب سوق داده بود، حالا به سمتی عمیق‌تر و البته به شکل قابل بحثی، صادقانه‌تر، پیش می‌برد. کسانی که اشتیاق بیشتری برای صحبت کردن از امراض روحی خود دارند، درواقع بیشتر از افسردگی، عصبانیت، اختلالات وسواس فکری و اغلب بیماری‌های سطح پایین اما مزمن خود پرده برمی‌دارند، درحالی‌که احتمالاً همیشه این مسائل در وجود همه ما بوده و از آن بی‌خبر هستیم.

درواقع ما چیزی که درون خود می‌بینیم را به‌عنوان امراض روحی قابل‌قبول می‌شناسیم؛ به‌طور مثال شاید شما با خواندن کتاب ریزبریجر یک خانمی را ببینید که به‌صورت ارثی و آشکارا خوشبخت و مثبت و الهام‌بخش است، اما زندگی این خانم 26 ساله آن‌چنان آسان نبوده است، مرد مورد علاقه او، کسی که او را به پختن برای غلبه بر مسائلش دعوت کرد، به دلیل سرطان مرد.

البته باید این موضوع را گفت که پختن و شنا کردن به‌هیچ‌وجه راهکار کلینیکی برای درمان افراد با مشکلات روحی نیست که آن‌ها بخواهند ماه‌ها برای درمان‌های پایه وقت خود را صرف این کارها کنند؛ یا حتی درمان اولیه برای کودکانی که به آن‌ها بی‌توجهی شده و یا مورد سو استفاده قرارگرفته‌اند که ممکن است به دلیل عدم درمان مشکلات روحی بلندمدت پیدا کنند.

منصفانه اگر بگوییم،‌ این افراد قصد ندارند که تظاهر کنند کسی می‌تواند با پختن، دویدن و یا شنا کردن راهش را فرای بیماری باز کند، بلکه آن‌ها معتقدند با درمان‌های بسیار متعارف و سطحی که در کنار این‌چنین فعالیت‌هایی داشته‌اند، از تشدید بیماری جلوگیری کرده‌اند و آن را تسکین داده‌اند.

آن‌ها حتی قصد ندارند عنوان کنند که چیزی که برای آن‌ها جواب داده است، برای دیگران هم راه گشا باشد؛ بلکه تلاش دارند بیان کنند که راه‌هایی هست که می‌تواند شما را از مشکلاتتان دور کند؛ البته هرکسی که قصد دارد در پایان یک روز وحشتناک خودش را آرام کند، از اهمیت تحرک، رسیدگی به گل و گیاهان و یا بردن سگ خانگی به پیاده‌روی در اطراف منزل آگاه است.

درواقع زمانی که شما با یک بیماری روحی مواجه می‌شوید، می‌دانید که باید راهی در زندگی‌تان باز کنید، راهی که جایی در زندگی آن را مسدود کرده بودید تا بتوانید تاریکی را به گوشه‌ای برانید و با علم به اینکه همیشه این تاریکی راهی برای بازگشت پیدا می‌کند، همواره برای مقابله با افسردگی یا عصبانیت باید آمادگی داشته باشید.

برای بسیاری از افراد، بیماری روحی هرگز درمان نمی‌شود، با فراگیری تشخیص علائم اولیه، شما می‌توانید راه‌کار خود را برای عقب راندن علائم به‌کارگیرید.

زمانی دیوید کامرون، نخست‌وزیر انگلیس به دلیل طرح ایده سلامت روحی همگانی یا ایده اینکه سیاست‌مداران باید برای افزایش و ثبات شادمانی ملت همچنان که برای افزایش تولید ناخالص ملی تلاش می‌کنند، مصمم باشند، مورد تمسخر قرار گرفت؛ اما چند سال بعد با واکنش دولت او به بحران مالی، ایده توسعه شادمانی به‌عنوان یک هدف سیاسی منطقی و جدی موردتوجه قرار گرفت.