فرشاد گلزاری

 جغرافیای جنوب‌آسیا یکی از بسترهایی است که در ادبیات مطالعات تروریسم از آن به عنوان «مدلِ مادر» نام برده می‌شود و اغلب محققان، تحلیلگران و نویسندگان حوزه جریان‌های افراطی، با دید ویژه‌ای به این منطقه نگاه می‌کنند. گستره‌ای که از حیث پوشش طبیعی، درهم تنیدگی کوهستان و جنگل را به رخ می‌کشد و قرار گرفتن این دو عنصر در کنار یکدیگر راه را برای عملیات‌های چریکی، اختفا و تداوم آموزش عناصر جریان‌های تروریستی و رادیکالِ بنیادگرا هموار می‌کند.

اگر نگاهی به عملیات‌های انجام شده از سوی طالبان افغانستان، تحریک طالبان پاکستان، شبکه تروریستی القاعده، شبکه تروریستی حقانی، لشگر جهنگوی، لشگر طیبه و غیره بیاندازیم، به خوبی به این مفهوم دست پیدا می‌کنیم که استفاده از بافت بومی در افغانستان و پاکستان، بعلاوه وجود فقر و فرهنگِ پافشاری بر قرائت وارونه از اسلام، فضایی را ایجاد کرده که عملیات‌های تروریستی در این دو کشور به عنوان شاخصه و موتور محرک این جریان‌ها مورد استفاده قرار بگیرد. همگان به یاد دارند که روزگاری، رهبر بزرگترین شبکه تروریستی جهان (اسامه بن لادن) در غارهای تورابورا (غارهای سیاه) واقع در جنوب شهر جلال‌آباد از توابع ولایت ننگرهار افغانستان، سکنی داشت و تهدید به اصطلاح شماره یک ایالات متحده یا به قول مفسران سازمان سیا «تهدید امنیت بین‌الملل» در شرق افغانستان مشغول خواندن کتاب‌های منتقدان برجسته دولت آمریکا همچون «نوآم چامسکی» و «گرِگ پلاست» بود. این در حالی بود که پیمان نانوشته کادر مرکزی القاعده به تمام عناصر رده پایین، میانی و رهبران میدانی و شورایی آن مبنی بر عدم استفاده از هر نوع وسیله الکترونیکی و مخابراتی ابلاغ شد تا ایستگاه اطلاعاتی و رصد سیگنال آمریکا، یعنی آژانس امنیت ملی (NSA) و حتی سرویس‌های اطلاعاتی افغانستان و پاکستان نتوانند ردگیری آنها را با موفقیت انجام دهند.

به عبارت دیگر القای ناتوانی در ردزنی مخابراتی و نقطه‌زنی مکان‌های اختفاء، محفل‌ها، جلسات و تجمع‌ها توسط القاعده باعث شد تا ایالات متحده به مدت ده سال به جست‌وجوی بن لادن در افغانستان مشغول باشد و درنهایت آن را در اَبیت‌آباد واقع در پاکستان به صورت شبانه و با اتکاء بر سلسله عملیات‌های رصد ماهواره‌ای، جذب عنصر نفوذی، رخنه و غیره حذف فیزیکی کند.

اگرچه روش ابتکاری القاعده (دوری از تکنولوژی و ابزار ارتباط جمعی) در حالت فعلی برای میلیاردها نفر از ساکنان کره زمین، آنهم در عصر ارتباطات قابل هضم نیست اما مخاطبان باید بدانند که این روند به سرلوحه و فقرات راهبردهای جریان‌های رادیکال قرن بیست و یکم مانند طالبان، حقانی و خصوصاً داعش تبدیل شده است. به گونه‌ای که «پیتر ال برگن» نویسنده کتاب شکار گرگ سفید که داستان تعقیب و گریز 10 ساله بن‌لادن توسط آمریکا را به رشته تحریر در آورده و در دهه 90 میلادی شخصاً با رهبر القاعده در تورابورا به مصاحبه پرداخته است، به این موضوع اشاره می‌کند که عدم استفاده عناصر القاعده از تجهیزات مخابراتی و الکترونیکی باعث شده تا برآوردهای سازمان سیا و سایر هم‌پیمانان آنها در مواجهه با این سازمان تروریستی «فلج» شده و به یکباره شاهد ناپدید شدن آنها باشیم. نکات مذکور به این دلیل مورد اشاره قرار گرفت که جغرافیایی که روزی در دست بن‌لادن و القاعده قرار داشت، حالا به دستان داعش افتاده و پس از انفجارهای روز پنجشنبه کابل نام «ولایت خراسان» در تمام دنیا و به خصوص رسانه‌ها بر سر زبان‌ها افتاده است.

عملیات‌های اخیر عناصر ولایت خراسان در کابل که یکی از آنها به خاک و خون کشیده شدن دانش‌آموزان دختر شیعه در غرب کابل بود، نشان داده که این جریان از توان عملیاتی بالایی در پایتخت افغانستان برخوردار بوده که حالا به دست طالبان افتاده است

قیامِ فرزند ناخلف!

مخاطبانی که در حال خواندن این متن هستند باید بدانند که داعش در حقیقت از دامان القاعده پدیدار شد؛ با این تفاوت که در زمان پیدایش این جریان، عناصر القاعدة عراق به رهبری ابومصعب زرقاوی با حزب بعث متحد شدند اما این جریان به هیچ وجه از ساختار و سازمان تشکیلات القاعده پیروی نکرد و به همین دلیل کسانی مانند ابومحمد المقدسی و ابوقتاده الفلسطینی که ایدئولوژیست‌های القاعده به حساب می‌آمدند، داعش و رهبران آن را تقبیح کردند. به همین دلیل از همان دوران سران القاعده و در رأس آن ایمن الظواهری، رهبر کنونی القاعده اعلام کردند که راه آنها از داعش جداست و به همین دلیل باید داعش را فرزند ناخلف القاعده دانست. حالا با همین تفسیر به خوبی می‌توان فهمید که چرا تمام مقامات و رسانه‌های دنیا از افراشته شدن مجدد پرچم شاخه داعش در افغانستان که به «ولایت خراسان» مشهور است، یکباره به هراس افتاده‌اند.

نکته مهم در مورد ولایت خراسان این است که این جریان به تازگی در افغانستان نمایان نشده، بلکه پرچم‌های سیاه این جریان در بهار سال 1394 در ننگرهار به پا شد و ما با جریانی روبرو هستیم که شش سال پیش فرماندهان آن از عراق و سوریه به شمال شرق افغانستان کوچانده شدند و در طی این مدت اتفاقاً تقابل‌هایی با طالبان داشته‌اند. تهدید این جریان در آن زمان هم به حدی بود که در در سال 2016 طی عملیات پهپادهای آمریکا، حافظ سعید خان، اولین رهبر ولایت خراسان که قبل از آن معلم یک دبستان در کابل بود، در ننگرهار کشته شد.

ولایت خراسان به تازگی در افغانستان نمایان نشده، بلکه پرچم‌های سیاه این جریان در بهار سال 1394 در ننگرهار به پا شد و ما با جریانی روبرو هستیم که شش سال پیش فرماندهان آن از عراق و سوریه به شمال شرق افغانستان کوچانده شدند

پشس از آن در اوایل سال 2017، شیخ عبدالحسیب، دومین رهبر ولایت خراسان در ننگرهار توسط پهپادهای آمریکا کشته شد و کمی بعد در اواسط 2017، ابو سید که سومین رهبر ولایت خراسان به حساب می‌آمد در ولایت کُنر کشته شد. در نهایت ابو سعد ارهابی، چهارمین رهبر این تشکیلات تروریستی در سال 2018 توسط پهپادهای آمریکا در ننگرهار حذف شد اما واقعیت این است که ریشه این جریان نه تنها خشکانده نشد، بلکه بر اساس داده‌های موجود این جریان چیزی در حدود 3هزار نفر عنصر فعال در میدان دارد. اینکه چرا حالا کشورهای غربی و منطقه‌ای و حتی چین و روسیه از فعال شدن ولایت خراسان بهشدت احساس خطر کرده‌اند، در وهله اول ارتباط این جریان با انشعابی‌های طالبان است که به نوعی آنرا باید یک تهدید به شدت خطرناک دانست. در وهله دوم، باید توجه کرد که عناصر انشعابی یا اخراجی جریان‌های رادیکال مانند «نهضت اسلامی ازبکستان» و «نهضت اسلامی ترکستان شرقی» که از اویغورهای چین تشکیل شده، حالا در ولایت خراسان حضور دارند و حتی بحث حضور چچنی‌های حاضر در سوریه هم مطرح است.

بخش دیگری از عناصر این جریان را تونسی‌ها و عناصر رادیکال پاکستانی تشکیل می‌دهند که این موضوع هم یک نوع تهدید علنی به حساب می‌آید. مضاف بر اینکه عملیات‌های اخیر عناصر ولایت خراسان در کابل که یکی از آنها به خاک و خون کشیده شدن دانش‌آموزان دختر شیعه در غرب کابل بود، نشان داده که این جریان از توان عملیاتی بالایی در پایتخت افغانستان برخوردار بوده که حالا به دست طالبان افتاده است. علاوه بر این، بسیاری از بنیادگراهای آسیای میانه و افغانستان معتقدند که طالبان پس از امضای توافق با آمریکا از فلسفه جهاد عدول کرده و باید با آن مقابله سخت شود. به همین دلیل باید ولایت خراسان را نقطه رهایی تروریست‌هایی دانست که حالا از اقصی نقاط جهان به افغانستان آمده‌اند!